1 بازم از این واقعۀ دشت بلا یاد آمد خرمن صبر و ثباتم همه بر باد آمد
2 در شگفتم ز چه در هم نشد اجزای وجود زان همه ضعف که بر علّت ایجاد آمد
3 آه از آندم که شه دین بهزاران تشویش بر سر قاسم ناکام بامداد آمد
4 دیدکاغشته تنش چونگل سیراب بخون آهش از آتش اندوه زبنیاد آمد
1 نادم نئی ز دور خود ای آسمان هنوز دشمن بگریه آمد و تو سرگران هنوز
2 شرمت نشد فرات که لب تشنه جان حسین بسپرد در کنار تو و تو روان هنوز
3 غلطان بخون برادر با جان برابرم دردا که زنده ام من نامهربان هنوز
4 ایشاه تشنه لب که برید از قفا سرت کاید صدای العطشش بر سنان هنوز
1 در وصف علی که هر که رائی دارد کفر است خدائی که خدائی دارد
2 لیک از نباء عظیم باید دانست کاینطرفه خبر چه مبتدائی دارد
1 ای عرش بر این سریر سلطانی تو مهمانی بزم دوست ارزانی تو
2 این مشعله ها که بر رواق فلک است شمعی است برای شب مهمانی تو
1 در سرّ و عیان مظهر اسرار علیست در موت و حیات مصدر کار علیست
2 از جای دو انگشت عدوکش پیداست کاین خلق رقود کهف و بیدار علیست
1 ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور بی تو عالم همه ماتم گده تا نفخۀ صور
2 خاک بیزان بسر اندر سر نعش تو بنات اشگریزان به بر از سوک تو شعرای عبور
3 ز تماشای تجلای تو مدهوش کلیم ایسرت سرّ انا الله و سنان نخلۀ طور
4 دیده ها گو همه دریا شو و دریا همه خون که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور
1 ایتدی غم طغیان سرور قلب ناشادیم اویان اود دو توب جلم چخوب قلا که فریادم اویان
2 آچیلوب قان چشمه ساری آلدی دور چشممی اولدی سیل اویناقی کنج محنت آبادیم اویان
3 طرفه لاله ستان اولوب دورون سرشک آلدن باشلیوب قمربار افغان سرو آزادیم اویان
4 کاکلون بادیله یاتوب گورمشم خواب مخوف اولموشام دیوانه وش ماه پریزادیم اویان
1 چون کاروان دشت بلا ره بشام کرد صبح امید اهل حرم رو بشام کرد
2 قوم یهود از پی تأئید کیش خویش ؟؟ را به ستن دست اهتمام کرد
3 چرخ دنی نگر که بکام سگان دون لب تشنه آهوان حرم را بدام کرد
4 خاصان سایه پرور سبط رسول را خورشید وار جلوه گر بزم عام کرد
1 جامیکه شاه تشنه لبان بود مست از او هر کو چشید از آن زغم خویش رست از او
2 عباس نامدار که کس دست از او نبرد چونخورد از آنپیاله بخون شست دست از او
3 افتاد نخل قامتش از پا نخورده آب از ضربتیکه پشت امامت شکست از او
4 بیخواب شد سکینه و در خواب شد عدو چونخواب مرگ چشم جهانبین ببست از او
1 تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم
2 پیرهن گو همه پر باش ز پیکان بلا که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
3 باش یکدم که کنم پیرهن شوق قبا ایکمان کش که زنی ناوک پیکان به تنم
4 عشق را روز بهار است کجا شد رضوان تا برد لاله بدامن سوی خلد از چمنم