1 سحّ طرفی الدّموع حتی تخلی و فوادی من الجوی لا یسلی
2 من یودی لصیر عنی سلاماً ان قلباً@ حواه منه تخلی
3 یا نذیر المشیب اغدرت اما کان یجدی الانذار فیه ضلی
4 قل لطرف لم یخط فی السحر سهماً قر عیناً فقد هویت المعلی
1 از هوش جانگداز شد آب استخوان من آن ققنسم کز آتش خود سوخت جان من
2 چون کرم قزکه دام وی آمد رضاب خویش سحر نیان من شده عقد اللسان من
3 خم گشت پشت مردیم از کنجکاو دهر دیدیکه چون کشید عجوزی کمان من
4 افکار سیه بار فکندم بچاه غم آن یوسفم که گرگ من آمد شبانمن
1 ابا حسن افدیک اعیت مذاهبی و عیل اصطباری من کرور النوائب
2 تمثلت الدنیا علی فلم اجد سوابا بک السامی مناخا لراکب
3 فجئک و الاحشاء تهفو علی الفضاء فاحسن جواز الضیف یابن الاطائب
1 تعالی الله از اینکاخ فلک فرساد بیناش که سر بر اوج او ادنی زند قوسین ایوانش
2 سلیمان گوبیا صرح ممرد بین که از هر سو بجای دیو و دد صف بسته فوج حور و غلمانش
3 عیان از شمسئه کاخ منور نور لاهوتش نهان در حقه خاک معنبر سر یزدانش
4 به بطحا تابدار عکسی ز خشت طاق زرینش بسوزد یکسر از برق تجلی کوه فارانش
1 پیچم بخود چو مار در این تنگنای تار دردا که شد طلسم من این آتشین حصار
2 گیجی است در دلم ز غم و رنج مهر و ماه زین بس عجب مدار که پیچم بخود چو مار
3 دستی بخوان دهر نیالوده چون مگس شد تار عنکبوت مرا دور روزگار
4 هر در شاهوار که بودم به بحر طبع خون گشت قطره قطره فرو ریخت بر کنار
1 نسیم قدسی یکی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا
2 خلیل را دست قبیح را دل مسیح را لب کلیم را پا
3 نخست نعلین زپای برکن سپس قدم نه بطور ایمن
4 که در فضایش زصیحه لن فتاده بیهوش هزار موسی
1 زخاک اگر همه بعد از تو حور عین خیزد سلاله چو تو مشکل زماء وطین خیزد
2 مه ار زچرخ بیارد بصد قران بالله گر از زمین چو توئی ماه بیقرین خیزد
3 بر آن فرشته جان آفرین که نقش توبست سزد که آب و گل و آدم آفرین خیزد
4 تبارک الله از آن جنبش و کرشمه ناز کسی ندید که سروی بپا چنین خیزد
1 چه سرودیست که اینمرغ خوش الحان آورد مژده باد بهاری بگلستان آورد
2 گو بمرغان زطرب نغمه داود کشید بچمن باد صبا تخت سلیمان آورد
3 دلبرم با لب پرخنده ببالین آمد مژده ایدل که طبیب آمد و درمان آورد
4 لوحش الله نشنیدیم که سروی بچمن بار نسرین و گل و لاله و ریحان آورد
1 همتی کز پا نشستم یا علی مانده ام بر گیر دستم یا علی
2 تا بدیدار تو چشمم باز شد از جهان دل بر تو بستم یا علی
3 مردم ار مست می خمخانه اند من ز مینای تو مستم یا علی
4 من ندانم چیستم یا کیستم از تو هستم هرچه هستم یا علی
1 شه کبریا منشا توئی که امیر عز مجلّلی به تو زیبد عرش جلال حق که به تاج قدس مکلّلی
2 چو نخواست حق ز کمال خود نظری به سوی مثال خود بگرفت پیش جمال خود ز هویت تو سینجلی
3 لمعات نخله موسوی نفخات خلقت عیسوی ز فروغ روی تو پرتوی ز هوای گوی تو شمألی
4 توئی ای امیر جهانگشا که ز بدو خلقت ماسوی به سریر رفعت کبریا نه نشسته چون تو مجللی