یکی عقد از سرایندهٔ فرامرزنامه فرامرزنامه 82
1. یکی عقد گوهر بخواهم گشود
تو را داستانی بخواهم نمود
...
1. یکی عقد گوهر بخواهم گشود
تو را داستانی بخواهم نمود
...
1. به یاد آمد و پیر دیرینه گفت
که سریست کین را نیارم نهفت
...
1. فرامرز چون کرد آنجا درنگ
نویسنده ای خواند با فر وهنگ
...
1. تو را میهمانی کنم گرز وتیغ
به تو تیر بارم چو باران زمیغ
...
1. برون شد از آن لشکر بی شمار
پسندیده گردان ده و دو هزار
...
1. طورگ آن زمان نامه از درد وتاب
نبشت او به نزدیک افراسیاب
...
1. یکی نامه فرمود سوی طورگ
به دشنام،کای دیو خونخوارگرگ
...
1. ز دژ در گشادند و شیر دمان
بیامد به بالای دژ در زمان
...
1. سرماه فرمود تا کرنای
دمیدند و برداشت لشکر زجای
...
1. شه هندوان پاسخش دادباز
که هستم ازین گفته ها بی نیاز
...
1. وز آن سو دمنده کیانوش گرد
بیاورد پیغام چندان که برد
...