21 اثر از فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سرایندهٔ فرامرزنامه / فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه

فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه

1 چو بشنید زین گونه کید گزین فرود آمد از تخت و برشد به زین

2 زدل، کینه و درد و غم دور کرد به پیش اندران پاک دستورکرد

3 زترکان به پیش اندران ده هزار گرانمایه با گوهر و نامدار

4 خبرشد به نزد شبان و رمه پذیره فرستاد لشکرهمه

1 یکی روز، پردخته شد پیشگاه فرامرز و گرگین بد و کیدشاه

2 چنین گفت با کید هندی،دلیر که چشمم زرویت نگشتست سیر

3 مرا رای جیپال و آن مرز خاست شدن سوی آن مرز و بومم هواست

4 کنون آرزو دارم از تو یکی بگویم تو بشنو مپیچ اندکی

1 پس از هفته بنشست با انجمن چو پروین گرانمایگان تن به تن

2 بفرمود تا هندوان سر به سر یکایک بیایند بسته کمر

3 چو شد انجمن خیل هندوستان چنین گفت پس مهتر سیستان

4 که ای کید هندی بگردان خدای که او قادر و داور ورهنمای

1 چنین گفت کید ای جهاندار گرد سرافراز و دانای با دستبرد

2 اگر گنج خواهی،بیاریم گنج بدان تا روان ها ندارم به رنج

3 گشایم در گنج های پدر وز آن پس ببخشم تو را سر به سر

4 بدین سان کس از دین خود برنگشت ز راه نیاکان نباید گذشت

1 بدو گفت کای مهتر روزگار شنیدم زگفتار آموزگار

2 به گوهر ز آبی برافراشته بدو سنگ خار اندر انداخته

3 همه پیکر کوه با فرو هی همه چشمه سیب نار وبهی

4 درو بسته نرگس و یاسمن بسی سنبل و گل به گرد چمن

1 که این کوه نبود بجز آدمی کجا اصل دارد زخاک و زمی

2 همان نرگسش چشم وگل هست روی همه بوستان سنبلش هست موی

3 دلش خسرو و دست جنگی سپاه زبان،پاک دستور وتن،بارگاه

4 همان مطبخش معده و چشم وروی وزآن پس درختش زفرهنگ جو

1 دگر گفت کی پهلو دلپذیر به سالی جوان و به اندیشه پیر

2 سواری شنیدم که چون برنشست شد از دست وافتاد بر سر نشست

3 سخن گوید او هیچ تو نشنوی بگوید همین تازی وپهلوی

4 به میدان چو خورشید چون دم زند همه گوهر افشاند از لب زند

1 بدو گفت کای پیر زنار بند قلم باشد آن بردر هوشمند

2 سواره به انگشت،پویان به سر همی ریزد از وی سراسر گهر

3 به پیری سرشتی و آنگه بجوی نماند تو این داستان را بگوی

4 از این بهترت هست چیزی بیار ترا هست میدان بدین سان چهار

1 جهان دیده پیرش چنین گفت باز که ای شیر جنگ آور و سرفراز

2 ز دی و ز امروز و فردا و پس چه در گوهر و سر چه داری هوس

3 چه گویی ز دانش برین هر چهار گرت رای خیزد به من برشمار

4 خردمند زین در چه گوید همی وزین روز دیدن چه جوید همی

1 به پاسخ بدو گفت کز بخردی نباشد جز افسانه ایزدی

2 مثل ها زدی گشت امروز کار عمل گرفرستی سوی کردگار

3 ازین در شود نام فردا عمل چو گشتی ز فردا درآید اجل

4 خرد خواند او را یکایک به نام تو برخیز زین پایه برتر خرام

آثار سرایندهٔ فرامرزنامه

21 اثر از فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی