21 اثر از فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سرایندهٔ فرامرزنامه / فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه

فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه

1 چنان بد که یک روز با انجمن به نخجیرگه رفت آن پیلتن

2 در آن دشت و صحرا بسی تاخت بور فراوان بیفکند آهو و گور

3 شب آمد سوی لشکرش بازگشت ابا ویژگان اندر آن پهن دشت

4 چو شب،تیره شد پهلوان با گروه یکی آتشی دید از برز کوه

1 چو بر تخت فیروزه رفت آفتاب جهان شد چو دریای یاقوت آب

2 شب از بیم شمشیر خون در مصاف بدرید شعر سیه تا به ناف

3 سپهبد سوی چشمه آمد پگاه بدان تا بشوید هم ا زگرد راه

4 یکی ماه رخ دید چون ارغوان نشسته به نزدیک آب روان

1 درین گفتگو بد که از ناگهان خروشی برآمد که ای پهلوان

2 تو آنی که گویی به مردی منم که کوه گران را زبن برکنم

3 منم شیردل نامدار از مهان به مردی همی پویم اندر جهان

4 به خنجر،کلان کوه را بستدم سپاهی برآن گونه برهم زدم

1 سیه دیو،پویان و تازان برفت خرامان سوی کوه تازید و رفت

2 زتاج و زتخت و ز در وگهر غلام و فرستنده و سیم وزر

3 هم از اسب و از اشترو گوسفند زگاوان که برکوه و در می روند

4 بیاورد چندان که هرکس که دید سرانگشت حیرت به دندان گزید

1 بفرمود تا شد نویسنده پیش نشاندش بر تخت،نزدیک خویش

2 یکی نامه فرمود با رای وهوش پراز مهر،نزدیک فرطورتوش

3 چوماهی برآمد زدریای مشک گذر کرد بر روی کافور خشک

4 ببست از بر کاغذ،ابری چو قار ببارید ازو گوهر شاهوار

1 چنین گفت با نامداران خویش بزرگان کشور که بودند پیش

2 که ای سرفرازان با هوش و رای خردمند و با دانش و رهنمای

3 بدانید کز مرز ایران زمین جوانی سرافراز و پاکیزه دین

4 که پورجهان پهلوان رستمست نبیره ز سامست واز نیرمست

1 چو هرکس سخن گفت از پهلوان همان شاه گردان و نام آوران

2 پس آن دیو گویا زبان برگشاد همی کرد کار فرامرز،یاد

3 نخستین ز راه نژاد و گهر سخن گفت ا زآن پهلو نامور

4 نژادش یکایک بدیشان شمرد ز رستم بشد تا نریمان گرد

1 دگر روز چون شید زد بر درفش چو کافور شد روی چرخ بنفش

2 نشست از بر تخت،شاه پری زاندیشه،دل دور وازغم،بری

3 یکی خوب نامه بفرمود شاه به نزد فرامرز لشکر پناه

4 نویسنده بنهاد بر نامه دست قلم،پای بگشاد و لب را ببست

1 چو زان منزل آمد برون سرفراز سیه دیو گفت ای یل رزم ساز

2 بدین ره که امروز ما آمدیم بسی رنج بردیم تا آمدیم

3 به برگشتن اکنون نشاید گذشت که پر برف باشد همان کوه و دشت

4 سوی راه کژدر بباید شدن بدین راه ایمن نباید بدن

1 چو شب،شعر زربفت بر سر کشید نشان های درنده شیران بدید

2 چنین گفت آن دیو با پهلوان که ای پر منش گرد روشن روان

3 هم اکنون چو درمنزل آیی فرود زشیران درنده باشد درود

4 دو کوهند وز آواز ایشان زمین بلرزد به هنگام پرخاش و کین

آثار سرایندهٔ فرامرزنامه

21 اثر از فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرامرزنامه سرایندهٔ فرامرزنامه شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی