چو زان از سرایندهٔ فرامرزنامه فرامرزنامه 162
1. چو زان منزل آمد برون سرفراز
سیه دیو گفت ای یل رزم ساز
...
1. چو زان منزل آمد برون سرفراز
سیه دیو گفت ای یل رزم ساز
...
1. چو شب،شعر زربفت بر سر کشید
نشان های درنده شیران بدید
...
1. چو خورشید تابید و بی گاه شد
فلک سر به سر رو به خرگاه شد
...
1. در این گفتگو بود کز ناگهان
بغرید بی مایه دیو ژیان
...
1. بیاورد صد کاروان شتر
زآب وعلف کرده یکباره پر
...
1. بیامد به نزدیک نر اژدها
خروشان و جوشان چو رعد از هوا
...
1. چوآگاهی آمد به فرطورتوش
که گرد سرافراز با رای وهوش
...
1. زدو روی،لشکر بیاراستند
صف گوی وچوگان بیاراستند
...
1. ببینند تا اختر دخترش
کزو بود تازه سروافسرش
...
1. یکی روز شد پهلو نامور
بر دادگر خسرو تاجور
...
1. درین سال،شاه جهان کدخدای
فرستاده ای گرد وپاکیزه رای
...