چوپرداخت از سرایندهٔ فرامرزنامه فرامرزنامه 150
1. چوپرداخت از جنگ نام آوران
همان شیر و آن لشکر بیکران
...
1. چوپرداخت از جنگ نام آوران
همان شیر و آن لشکر بیکران
...
1. چو چندین برآسود گرد دلیر
زجا اندر آمد به کردارشیر
...
1. چنان دید در خواب کو پدر
همی گفت فیروز گر ای پسر
...
1. زجا اندر آمد چو کوه گران
یکی سنگ انداخت بر پهلوان
...
1. چنان بد که یک روز با انجمن
به نخجیرگه رفت آن پیلتن
...
1. چو بر تخت فیروزه رفت آفتاب
جهان شد چو دریای یاقوت آب
...
1. درین گفتگو بد که از ناگهان
خروشی برآمد که ای پهلوان
...
1. سیه دیو،پویان و تازان برفت
خرامان سوی کوه تازید و رفت
...
1. بفرمود تا شد نویسنده پیش
نشاندش بر تخت،نزدیک خویش
...
1. چنین گفت با نامداران خویش
بزرگان کشور که بودند پیش
...
1. چو هرکس سخن گفت از پهلوان
همان شاه گردان و نام آوران
...
1. دگر روز چون شید زد بر درفش
چو کافور شد روی چرخ بنفش
...