چنین از سرایندهٔ فرامرزنامه فرامرزنامه 116
1. چنین گفت گوینده کاردان
هشیوار و بیدار و بسیار دان
...
1. چنین گفت گوینده کاردان
هشیوار و بیدار و بسیار دان
...
1. از آن پس جزیری به پیش آمدش
که فرسنگ از صد به پیش آمدش
...
1. به آب اندر افکند کشتی برفت
به سوی کهیلا بسیچید تفت
...
1. چنان بودآیین آن شهریار
که نوروز و در موسوم نوبهار
...
1. سوی پهلوان آمد این آگهی
که شدتخت ازآن ماه گلرخ تهی
...
1. کنون بشنو از کار دختر،خبر
که شد عاشق آن یل نامور
...
1. خردمند دایه چو آغاز کرد
به خوبی سخن گفت چون ساز کرد
...
1. چو از کار،او گشت پرداخته
چنان چون ببایست شد ساخته
...
1. وز آن سو بشد خسرو نامور
بر مادر دختر خوب فر
...
1. دو مه بر سر آب زین سان برفت
سوی راه خاور بسیچید تفت
...
1. دگر باره افکند کشتی درآب
روان کرد مانند باد از شتاب
...
1. برآمد زدریا گو نره شیر
پی او گوان ویلان دلیر
...