از کین بتپرستان از ناصرخسرو قبادیانی قصیده 197
1. از کین بتپرستان در هند و چین و ماچین
پر درد گشت جانت رخ زرد و روی پر چین
...
1. از کین بتپرستان در هند و چین و ماچین
پر درد گشت جانت رخ زرد و روی پر چین
...
1. مکر و حسد را ز دل آوار کن
وین تن خفتهت را بیدار کن
...
1. ای افسر کوه و چرخ را جوشن
خود تیره به روی و فعل تو روشن
...
1. چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان
کان جان است، چنین باشد جان را کان
...
1. چیست آن لشکر فریشتگان
که بیایند از آسمان پران
...
1. جوانی شد، او را فراموش کن
سر ناتوانی در آگوش کن
...
1. ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،
تو خوش بدو سپرده دل مهربان ربون
...
1. از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین،
بر اسپ هوا کرد دلت بار دگر زین؟
...
1. فریاد به لااله الا هو
زین بیمعنی زمانهٔ بدخو
...
1. چون فروماندی ز بد کردار خویش
پارسا گشتی کنون و نیک خو
...
1. ایا گشته غره به مکر زمانه
ز مکرش به دل گشتی آگاه یا نه
...
1. گرگ آمده است گرسنه و دشت پر بره
افتاده در رمه، رمه رفته به شب چره
...