1 اگر بر تن خویش سالار و میرم ملامت همی چون کنی خیر خیرم؟
2 چه قدرت رود بر تن منت ازان پس؟ نه من همچو تو بندهٔ چرخ پیرم
3 اسیرم نکرد این ستمگاره گیتی چو این آرزو جوی تن گشت اسیرم
4 چو من پادشاه تن خویش گشتم اگر چند لشکر ندارم امیرم
1 این روزگار بیخطر و کار بینظام وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام
2 بر تو موکلند بدین وام روز و شب بایدت باز داد به ناکام یا به کام
3 دل بر تمام توختن وام سخت کن با این دو وامدار تو را کی رود کلام؟
4 اندر جهان تهیتر ازان نیست خانهای کز وام کرد مرد درو فرش و اوستام
1 لشکر پیری فگند و قافله ذل ناگه بر ساعدین و گردن من غل
2 غلغل باشد به هر کجا سپه آید وین سپه از من ببرد یکسر غلغل
3 شاد مبادا جهان هگرز که او کرد شادی و عز مرا بدل به غم و ذل
4 نفسم چون نال بود و جسمم چون کوه کوه شد آن نال و نال که به تبدل
1 حاجیان آمدند با تعظیم شاکر از رحمت خدای رحیم
2 جسته از محنت و بلای حجاز رسته از دوزخ و عذاب الیم
3 آمده سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تنعیم
4 یافته حج و کرده عمره تمام باز گشته به سوی خانه سلیم
1 من دگرم یا دگر شدهاست جهانم هست جهانم همان و من نه همانم
2 تاش همی جستم او به طبع همی جست از من و من زو کنون به طبع جهانم
3 پس نه همانم من و جهان نه همان است زانکه جهان چون من است من چو جهانم
4 عالم کان بود و منش زر و کنون من زر سخن را به نفس ناطقه کانم
1 ای عجب ار دشمن من خود منم خیره گله چون کنم از دشمنم؟
2 دشمن من این تن بد مهر مست کرده گره دامن بر دامنم
3 وایم از این دشمن بدخو که هیچ زو نشود خالی پیراهنم
4 جامه بدرند از اعدا و آنک جامهش بدرید ز خود، خود منم
1 گر مستمند و با دل غمگینم خیره مکن ملامت چندینم
2 زیرا که تا به صبح شب دوشین بیدار داشت بادک نوشینم
3 حیران و دل شکسته چنین امروز از رنج وز تفکر دوشینم
4 زنهار ظن مبر که چنین مسکین اندر فراق زلفک مشکینم
1 پانزده سال برآمد که به یمگانم چون و از بهر چه؟ زیرا که به زندانم
2 به دو بندم من ازیرا که مر این جان را عقل بسته است و به تن بستهٔ دیوانم
3 چه عجب گر ندهد دیو مرا گردن؟ سروریش چه کنم؟ من نه سلیمانم
4 مر مرا آنها دادند که سلمان را نیستم همچو سلیمان که چو سلمانم
1 امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای رسول بیشتر جز مر ستوران را نمانند، ای رسول
2 گر نگشتهستند فتنه بر جهان از دین حق چون جهانند و طلب گار جهانند، ای رسول؟
3 از قوی عهدی که کردی بر همه روز غدیر چون خر از نشتر جهانند و رمانند، ای رسول
4 سود دنیا را همی جویند و نندیشند هیچ گرچه از دین و شریعت بر زیانند، ای رسول
1 گرامی چو مال و قوی چون جبال نکو چون جوانی و خوش چون جمال
2 کهن گشتهای تن نهای بل نوی فزاینده در گردش ماه و سال
3 ازو ناشده حال دوشیزگی ولیکن پسوده مر او را رجال
4 همو مایهٔ زهد و دین هدی همو مایهٔ کفر و شرک و ضلال