1 دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم زایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم
2 تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم
3 گاهی ز درد عشق پس خوب چهرگان گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم
4 نه باک داشتم که همی عمر شد به باد نه شرم داشتم که ضمیری خطا شدم
1 اگر با خرد جفت و اندر خوریم غمخور چو خر چندو تاکی خوریم؟
2 سزد کز خری دور باشیم ازانک خداوند و سالار گاو و خریم
3 اگر خر همی کشت حالی چرد چرا ما نه از کشت باقی چریم؟
4 چه فضل آوریم، ای پسر، بر ستور اگر همچو ایشان خوریم و مریم
1 دام است جهان تو، ای پسر، دام زین دام ندارد خبر دد و دام
2 در دام به دانه مباش مشغول دانهٔ تو چه چیز است جز می و جام؟
3 خور خوار شدهستی چو مرغ لیکن ناچاره پشیمان شوی به فرجام
4 امید چه داری که کام یابی؟ در دام کسی کام یابد ای خام؟
1 من چو نادانان بر درد جوانی ننوم که در این درد نه من باز پسینم نه نوم
2 پیری، ای خواجه، یکی خانهٔ تنگ است که من در او را نه همی یابم هر سو که شوم
3 بل یکی چادر شوم است که تا بافتمش نه همی دوست پذیرد ز منش نه عدوم
4 گر بر آرندم از این چاه چه باک است که من شست و دو سال برآمد که در این ژرف گوم
1 بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
2 فرو بارید مروارید گرد این سیه دیبا که بر دو عارض من بست دست بیوفا عالم
3 به مروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من که دیبای بناگوشم به مروارید شد معلم
4 بگریم من بر این نرگس که بر عارض پدید آمد مرا، زیرا که بفزاید چو نرگس را بیاید نم
1 مانده به یمگان به میان جبال نیستم از عجز و نه نیز از کلال
2 یکسره عشاق مقال منند در گه و بیگه به خراسان رجال
3 وز سخن ونامهٔ من گشت خوار نامهٔ مانی و نگارش نکال
4 نام سخنهای من از نثر و نظم چیست سوی دانا؟ سحر حلال
1 از من برمید غمگسارم چون دید ضعیف و خنگسارم
2 گرد در من همی نیارد گشتن نه رفیقم و نه یارم
3 زین عارض همچو پر شاهین شاید که حذر کند شکارم
4 نشناخت مرا رفیق پارین زیرا که چنین ندید پارم
1 اگر کار بوده است و رفته قلم چرا خورد باید به بیهوده غم؟
2 وگر ناید از تو نه نیک و نه بد روا نیست بر تو نه مدح و نه ذم
3 عقوبت محال است اگر بتپرست به فرمان ایزد پرستد صنم
4 ستم گار زی تو خدای است اگر به دست تو او کرد بر من ستم
1 گر تو ای چرخ گردان مادرم چون نهای تو دیگر و من دیگرم؟
2 ای خردمندان، که باشد در جهان با چنین بد مهر مادر داورم؟
3 چونکه من پیرم جهان تازه جوان گر نه زین مادر بسی من مهترم؟
4 مشکلی پیش آمدهستم بس عجب ره نمیداند بدو در خاطرم
1 این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟ کز تو کس ر امی نبینم شرم و بیم
2 راست کردند این خران سوگند تو پرکنی زینها کنون بیشک جحیم
3 وان بهشتی با فراخیی آسمان نیست آن از بهر اینها ای رحیم
4 زانک ازینها خود تهی ماند بهشت ور به تنگی نیست نیم از چشم میم