1 گر دگرگون بود حالت پارسال چونکه دیگر گشت باز امسال حال؟
2 تیر بودی چون شدهستی چون کمان؟ لاله بودی چون شدهستی چون تلال؟
3 ای نشاندهٔ دست روز و سال و ماه برکند روزیت دست ماه و سال
4 پر صقالت بود روی، از گشت چرخ گشت روی پر صقالت چون شکال
1 مانده به یمگان به میان جبال نیستم از عجز و نه نیز از کلال
2 یکسره عشاق مقال منند در گه و بیگه به خراسان رجال
3 وز سخن ونامهٔ من گشت خوار نامهٔ مانی و نگارش نکال
4 نام سخنهای من از نثر و نظم چیست سوی دانا؟ سحر حلال
1 این طارم بیقرار ازرق بربود ز من جمال و رونق
2 وان عیش چو قند کودکی را پیری چو کبست کرد و خربق
3 گوشم نشنود لحن بلبل چون گشت سرم به رنگ عقعق
4 ای تاخته شصت سال زیرت این مرکب بیقرار ابلق
1 این باز سیه پیسه نگر بیپر و چنگال کو هیچ نه آرام همی یابد و نه هال
2 بی آنکه ببینش تو خوش خوش برباید گاهی زن و فرزند گهی جان و گهی مال
3 چون بر تو همی تیز کند چنگ پس او را جوینده چرائی تو به دندان و به چنگال؟
4 پر تو و بال تو جوانی و جمال است وین باز نخواهد به جز این پر و جز این بال
1 ای فگنده امل دراز آهنگ پست منشین که نیست جای درنگ
2 تو چو نخچیر دل به سوی چرا دهر پوشیده بر تو پوست پلنگ
3 دل نهادی در این سرای سپنج سنگ بسیار ساختی بر سنگ
4 چون گرفتی قرار و پست نشست برکش اکنون بر اسپ رفتن تنگ
1 چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش؟ زیرا که بگسترد خزان راز نهانیش
2 بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شد بیچارگی و زردی و کوژی و نوانیش
3 تا زاغ به باغ اندر بگشاد فصاحت بر بست زبان از طرب لحن غوانیش
4 شرمنده شد از باد سحر گلبن عریان وز آب روان شرمش بربود روانیش
1 طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
2 حرام را چو ندانستمی همی ز حلال چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
3 به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان چو خوش لگام یکی اسپ تیز رو به مثل
4 دوان به سوی من از هر سوی حلال و حرام چو سیل تیره و پر خس به پستی از سر تل
1 صعبتر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش پیش این عیب سلیم است بلاها و عناش
2 گر خردمند بقا یافتی از سفله جهان همه عیبش هنرستی سوی دانا به بقاش
3 فتنه ز آن است برو عامه که از غفلت و جهل سوی او می به بقا ماند ازیرا که فناش
4 کس جهان را به بقا تهمت بیهوده نکرد که جهان جز به فنا کرد مکافات و جزاش
1 ای شسته سر و روی به آب زمزم حج کرده چومردان و گشته بیغم
2 افزون زچهل سال جهد کردی دادی کم و خود هیچ نستدی کم
3 بسیار بدین و بدان به حیلت کرباس بدادی به نرخ مبرم
4 تا پاک شد اکنون ز تو گناهان مندیش به دانگی کنون ز عالم
1 ای بار خدای و کردگارم من فضل تو را سپاس دارم
2 زیرا که به روزگار پیری جز شکر تو نیست غمگسارم
3 جز گفتن شعر زهد و طاعت صد شکر تو را که نیست کارم
4 توفیق دهم برانکه در دل جز تخم رضای تو نکارم