1 ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز روز ناز تو گذشتهاست بدو نیز مناز
2 ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
3 گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز آن تو را تخم نیاز ابدی بود نه ناز
4 از آن ناز گذشته بگرفته است تو را بند آن ناز تو را چیست مگر مایهٔ آز؟
1 یکی خانه کردند بس خوب و دلبر درو همچنو خانه بیحد و بیمر
2 به خانهٔ مهین درنشاندند جفتان به یک جا دو خواهر زن و دو برادر
3 دو زن خفتهاند و دو مرد ایستاده نهفته زنان زیر شویان خود در
4 نه کمتر شوند این چهار و نه افزون نه هرگز بدانند به را ز بتر
1 ای به هوا و مراد این تن غدار مانده به چنگال باز آز گرفتار
2 در غم آزت چو شیر شد سر چون قیر وان دل چون تازه شیر تو شده چون قار
3 آز تو را گل نماید ای پسر از دور لیک نباشد گلش مگر همه جز خار
4 آز، گر او را امین کنی، بستاند او نه به بسیار چی ز عمر تو بسیار
1 با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر
2 تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر
3 گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان بر قیرگون سرت که فرو ریختهاست شیر؟
4 ز اول چنانت بود گمان اندر این جهان کاریت جز که خور نه قلیل است و نه کثیر
1 چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟ به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
2 منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
3 همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود که پنهان شد چو بدگوهر خزان بشکست پیمانش
4 ز سر بنهاد شاخ گل به باغ آن تاج پر درش به رخ بر بست خورشید آن نقاب خز خلقانش
1 چو شمشیر بایدت بود، ای برادر، به جای بدی بد به جای خوشی خوش
2 دو پهنیش چون آب نرم است و روشن دو پهلوش ناخوش چو سوزنده آتش
1 ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش
2 هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟
3 این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت فتنه چه شدی خیره تو بر صورت نیکوش؟
4 بیدار شو از خواب و نگه کن که دگر بار بیدار شد این دهر شده بیهش و مدهوش
1 هر کس به نسب نیک ندانی و به آلش بر نسبت او نیست گوا به ز فعالش
2 زیرا که درختی که مر او را نشناسند بارش خبر آرد که چه بوده است نهالش
3 قول تو چه بار است و تو پربار درختی آباد درختی که چو خرماست مقالش!
4 فضل و ادب مرد مهین نسبت اوی است شاید که نپرسی ز پدر وز عم خالش
1 ای به سر برده خیره عمر طویل همه بر قال قال و گفتن قیل
2 خبر آری که این روایت کرد جعفر از سعد و سعد از اسمعیل
3 که پسر بود دو مر آدم را مه قابیل و کهترش هابیل
4 مر کهین را خدای ما بگزید تا بکشتش بدین حسد قابیل
1 گنبد پیروزهگون پر ز مشاعل چند بگشته است گرد این کرهٔ گل؟
2 علت جنبش چه بود از اول بودش؟ چیست درین قول اهل علم اوایل؟
3 کیست مر این قبه را محرک اول؟ چیست از این کار کرد شهره به حاصل؟
4 از پس بیفعلی آنکه فعل ازو بود از چه قبل گشت باز صانع و فاعل؟