به راه دین نبی از ناصرخسرو قبادیانی قصیده 151
1. به راه دین نبی رفت ازان نمییاریم
که راه با خطر و ما ضعیف و بییاریم
1. به راه دین نبی رفت ازان نمییاریم
که راه با خطر و ما ضعیف و بییاریم
1. بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم
1. گر مستمند و با دل غمگینم
خیره مکن ملامت چندینم
1. دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
زایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم
1. از بهر چه این کبود طارم
پر گرد شده است باز و مغتم؟
1. ای بار خدای و کردگارم
من فضل تو را سپاس دارم
1. ای شسته سر و روی به آب زمزم
حج کرده چومردان و گشته بیغم
1. ای عجب ار دشمن من خود منم
خیره گله چون کنم از دشمنم؟
1. پانزده سال برآمد که به یمگانم
چون و از بهر چه؟ زیرا که به زندانم
1. این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟
کز تو کس ر امی نبینم شرم و بیم
1. از من برمید غمگسارم
چون دید ضعیف و خنگسارم
1. من چو نادانان بر درد جوانی ننوم
که در این درد نه من باز پسینم نه نوم