1 با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر
2 تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر
3 گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان بر قیرگون سرت که فرو ریختهاست شیر؟
4 ز اول چنانت بود گمان اندر این جهان کاریت جز که خور نه قلیل است و نه کثیر
1 ای چنبر گردنده بدین گوی مدور چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر
2 وز موی و رخم تیرگی و نور برون تاخت تا زنده شب تیره پس روز منور
3 هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت آن وعده خلاف آمد و آن قول مزور
4 من قول جهان را به ره چشم شنودم نشگفت که بسیار بود قول مبصر
1 این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار
2 همواره سیه سرش ببرند از ایراک هم صورت مار است و ببرند سر مار
3 تا سرش نبری نکند قصد برفتن چون سرش بریدی برود سر به نگونسار
4 چون آتش زرد است و سیه سار ولیکن این زاب شود زنده و زاتش بمرد زار
1 اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
2 اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
3 خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته زانک ازو آید به ایمان و به عصیان خیر و شر
4 ای برادر، چشم من زینها و زین عالم همی لشکری انبوه بیند بر رهی پر جوی و جر
1 ای به هوا و مراد این تن غدار مانده به چنگال باز آز گرفتار
2 در غم آزت چو شیر شد سر چون قیر وان دل چون تازه شیر تو شده چون قار
3 آز تو را گل نماید ای پسر از دور لیک نباشد گلش مگر همه جز خار
4 آز، گر او را امین کنی، بستاند او نه به بسیار چی ز عمر تو بسیار
1 یکی خانه کردند بس خوب و دلبر درو همچنو خانه بیحد و بیمر
2 به خانهٔ مهین درنشاندند جفتان به یک جا دو خواهر زن و دو برادر
3 دو زن خفتهاند و دو مرد ایستاده نهفته زنان زیر شویان خود در
4 نه کمتر شوند این چهار و نه افزون نه هرگز بدانند به را ز بتر
1 ای زده تکیه بر بلند سریر بر سرت خز و زیر پای حریر
2 شاعر اندر مدیح گفته تو را که «امیرا هزار سال ممیر»
3 ملک را استوار کردهستی به وزیری دبیر و با تدبیر
4 خلل از ملک چون شود زایل جز به رای وزیر و تیغ امیر؟
1 ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر، تو بر زمی و از برت این چرخ مدور
2 این چرخ مدور چه خطر دارد زی تو چون بهرهٔ خود یافتی از دانش مضمر؟
3 تا کی تو به تن بر خوری از نعمت دنیا؟ یک چند به جان از نعم دانش برخور
4 بی سود بود هر چه خورد مردم در خواب بیدار شناسد مزهٔ منفعت و ضر
1 ای ذات تو ناشده مصور اثبات تو عقل کرده باور
2 اسم تو ز حد و رسم بیزار ذات تو ز نوع و جنس برتر
3 محمول نهای چنانکه اعراض موضوع نهای چنانکه جوهر
4 فعلت نه به قصد آمر خیر قولت نه به لفظ ناهی شر
1 بنالم به تو ای علیم قدیر از اهل خراسان صغیر و کبیر
2 چه کردم که از من رمیده شدند همه خویش و بیگانه بر خیر خیر؟
3 مقرم به فرقان و پیغمبرت نه انباز گفتم تو را نه نظیر
4 نگفتم مگر راست، گفتم که نیست تو را در خدائی وزیر ای قدیر