1 وعدهٔ این چرخ همه باد بود وعده رطب کرد و فرستاد تود
2 باد شمر کار جهان را که نیست تار جهان را به جز از باد پود
3 دانا داند که ندارد به طبع آتش او جز که ز بیداد دود
4 زود بیفگن ز دلت بند آز تا شوی از بندگی آزاد زود
1 فرو مایه چون سیر خورده بباشد همه عیب جوید همه شر کاود
2 فرومایه آن به که بد حال باشد ازیرا سیه سار پی برنتاود
1 گویمت چگونه شود زنده کو هلاک شود: آب باز آب شود خاک باز خاک شود
2 جانش زی فراز شود تنش زی مغاک شود تن سوی پلید شود پاک باز پاک شود
1 بر دشمنی دشمنت چو دیدی فعلش، نه نشان و نه داغ باید
2 اقرار بسی برتر از گواهان با روز همی چه چراغ باید؟
1 بر ره مکر و حسد مپوی ازیراک هر که به راه حسد رود بتر آید
2 چون به حسد، بنگری به خوان کسان بر لقمهٔ یارت به چشم خوبتر آید
1 نبینی بر درخت این جهان بار مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
2 درخت این جهان را سوی دانا خردمند است بار و بیخرد خار
3 نهان اندر بدان نیکان چنانند که خرما در میان خار بسیار
4 مرا گوئی «اگر دانا و حری به یمگان چون نشینی خوار و بی یار؟»
1 برکن زخواب غفلت پورا سر واندر جهان به چشم خرد بنگر
2 کار خر است خواب و خور ای نادان با خر به خواب و خور چه شدی در خور؟
3 ایزد خرد ز بهر چه دادهستت؟ تا خوش بخسپی و بخوری چون خر؟
4 بر نه به سر کلاه خرد وانگه بر کن به شب یکی سوی گردون سر
1 ای کهن گشته در سرای غرور خورده بسیار سالیان و شهور
2 چرخ پیموده بر تو عمر دراز تو گهی مست خفته گه مخمور
3 شادمانی بدان کهت از سلطان خلعتی فاخر آمد و منشور
4 تا به پیشت یکی دگر فاسق بیش و بهتر رودت فسق و فجور
1 ای گشته جهان و خوانده دفتر بندیش ز کار خویش بهتر
2 این چرخ بلند را همی بین پر خاک و هوا و آب و آذر
3 یک گوهر تر و نام او بحر یک گوهر خشک و نام او بر
4 وین ابر به جهد خشکها را زان جوهر تر همی کند تر
1 با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر
2 تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر
3 گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان بر قیرگون سرت که فرو ریختهاست شیر؟
4 ز اول چنانت بود گمان اندر این جهان کاریت جز که خور نه قلیل است و نه کثیر