17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی

1 صوفیی را گفت خواجهٔ سیم‌پاش ای قدمهای ترا جانم فراش

2 یک درم خواهی تو امروز ای شهم یا که فردا چاشتگاهی سه درم

3 گفت دی نیم درم راضی‌ترم زانک امروز این و فردا صد درم

4 سیلی نقد از عطاء نسیه به نک قفا پیشت کشیدم نقد ده

1 شب چو شه محمود برمی‌گشت فرد با گروهی قوم دزدان باز خورد

2 پس بگفتندش کیی ای بوالوفا گفت شه من هم یکی‌ام از شما

3 آن یکی گفت ای گروه مکر کیش تا بگوید هر یکی فرهنگ خویش

4 تا بگوید با حریفان در سمر کو چه دارد در جبلت از هنر

1 گاو آبی گوهر از بحر آورد بنهد اندر مرج و گردش می‌چرد

2 در شعاع نور گوهر گاو آب می‌چرد از سنبل و سوسن شتاب

3 زان فکندهٔ گاو آبی عنبرست که غذااش نرگس و نیلوفرست

4 هرکه باشد قوت او نور جلال چون نزاید از لبش سحر حلال

1 آن سرشتهٔ عشق رشته می‌کشد بر امید وصل چغز با رشد

2 می‌تند بر رشتهٔ دل دم به دم که سر رشته به دست آورده‌ام

3 هم‌چو تاری شد دل و جان در شهود تا سر رشته به من رویی نمود

4 خود غراب البین آمد ناگهان بر شکار موش و بردش زان مکان

1 بود عبدالغوث هم‌جنس پری چون پری نه سال در پنهان‌پری

2 شد زنش را نسل از شوی دگر وآن یتیمانش ز مرگش در سمر

3 که مرورا گرگ زد یا ره‌زنی یا فتاد اندر چهی یا مکمنی

4 جمله فرزندانش در اشغال مست خود نگفتندی که بابایی بدست

1 آن یکی درویش ز اطراف دیار جانب تبریز آمد وامدار

2 نه هزارش وام بد از زر مگر بود در تبریز بدرالدین عمر

3 محتسب بد او به دل بحر آمده هر سر مویش یکی حاتم‌کده

4 حاتم ار بودی گدای او شدی سر نهادی خاک پای او شدی

1 چونک جعفر رفت سوی قلعه‌ای قلعه پیش کام خشکش جرعه‌ای

2 یک سواره تاخت تا قلعه بکر تا در قلعه ببستند از حذر

3 زهره نه کس را که پیش آید به جنگ اهل کشتی را چه زهره با نهنگ

4 روی آورد آن ملک سوی وزیر که چه چاره‌ست اندرین وقت ای مشیر

1 آن غریب ممتحن از بیم وام در ره آمد سوی آن دارالسلام

2 شد سوی تبریز و کوی گلستان خفته اومیدش فراز گل ستان

3 زد ز دارالملک تبریز سنی بر امیدش روشنی بر روشنی

4 جانش خندان شد از آن روضهٔ رجال از نسیم یوسف و مصر وصال

1 چون به هوش آمد بگفت ای کردگار مجرمم بودم به خلق اومیدوار

2 گرچه خواجه بس سخاوت کرده بود هیچ آن کفو عطای تو نبود

3 او کله بخشید و تو سر پر خرد او قبا بخشید و تو بالا و قد

4 او زرم داد و تو دست زرشمار او ستورم داد و تو عقل سوار

آثار جلال الدین محمد مولوی

17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی