حبذا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 104
1. حبذا کاریز اصل چیزها
فارغت آرد ازین کاریزها
...
1. حبذا کاریز اصل چیزها
فارغت آرد ازین کاریزها
...
1. عزم ره کردند آن هر سه پسر
سوی املاک پدر رسم سفر
...
1. این سخن پایان ندارد آن فریق
بر گرفتند از پی آن دز طریق
...
1. این سخن پایان ندارد آن گروه
صورتی دیدند با حسن و شکوه
...
1. در بخارا خوی آن خواجیم اجل
بود با خواهندگان حسن عمل
...
1. امردی و کوسهای در انجمن
آمدند و مجمعی بد در وطن
...
1. طالب الدنیا و توفیراتها
طالب العلم و تدبیراتها
...
1. رو به هم کردند هر سه مفتتن
هر سه را یک رنج و یک درد و حزن
...
1. آن بزرگین گفت ای اخوان خیر
ما نه نر بودیم اندر نصح غیر
...
1. پادشاهی مست اندر بزم خوش
میگذشت آن یک فقیهی بر درش
...
1. این بگفتند و روان گشتند زود
هر چه بود ای یار من آن لحظه بود
...