حق از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 135
1. حق به عزرائیل میگفت ای نقیب
بر کی رحم آمد ترا از هر کئیب
...
1. حق به عزرائیل میگفت ای نقیب
بر کی رحم آمد ترا از هر کئیب
...
1. همچو آن شیبان که از گرگ عنید
وقت جمعه بر رعا خط میکشید
...
1. حاصل آن روضه چو باغ عارفان
از سموم صرصر آمد در امان
...
1. قصه کوته کن که رای نفس کور
برد او را بعد سالی سوی گور
...
1. آن یکی شخص به وقت مرگ خویش
گفت بود اندر وصیت پیشپیش
...
1. آنچنان که گفت مادر بچه را
گر خیالی آیدت در شب فرا
...