1 پادشاهی مست اندر بزم خوش میگذشت آن یک فقیهی بر درش
2 کرد اشارت کش درین مجلس کشید وان شراب لعل را با او چشید
3 پس کشیدندش به شه بیاختیار شست در مجلس ترش چون زهر و مار
4 عرضه کردش می نپذرفت او به خشم از شه و ساقی بگردانید چشم
1 این بگفتند و روان گشتند زود هر چه بود ای یار من آن لحظه بود
2 صبر بگزیدند و صدیقین شدند بعد از آن سوی بلاد چین شدند
3 والدین و ملک را بگذاشتند راه معشوق نهان بر داشتند
4 همچو ابراهیم ادهم از سریر عشقشان بیپا و سر کرد و فقیر
1 امرء القیس از ممالک خشکلب هم کشیدش عشق از خطهٔ عرب
2 تا بیامد خشت میزد در تبوک با ملک گفتند شاهی از ملوک
3 امرء القیس آمدست اینجا به کد در شکار عشق و خشتی میزند
4 آن ملک برخاست شب شد پیش او گفته او را ای ملیک خوبرو
1 آن بزرگین گفت ای اخوان من ز انتظار آمد به لب این جان من
2 لا ابالی گشتهام صبرم نماند مر مرا این صبر در آتش نشاند
3 طاقت من زین صبوری طاق شد راقعهٔ من عبرت عشاق شد
4 من ز جان سیر آمدم اندر فراق زنده بودن در فراق آمد نفاق
1 یا درین ره آیدم آن کام من یا چو باز آیم ز ره سوی وطن
2 بوک موقوفست کامم بر سفر چون سفر کردم بیابم در حضر
3 یار را چندین بجویم جد و چست که بدانم که نمیبایست جست
4 آن معیت کی رود در گوش من تا نگردم گرد دوران زمن
1 بود یک میراثی مال و عقار جمله را خورد و بماند او عور و زار
2 مال میراثی ندارد خود وفا چون بناکام از گذشته شد جدا
3 او نداند قدر هم کاسان بیافت کو بکد و رنج و کسبش کم شتاف
4 قدر جان زان میندانی ای فلان که بدادت حق به بخشش رایگان
1 ای بسا مخلص که نالد در دعا تا رود دود خلوصش بر سما
2 تا رود بالای این سقف برین بوی مجمر از انین المذنبین
3 پس ملایک با خدا نالند زار کای مجیب هر دعا وی مستجار
4 بندهٔمؤمنتضرع میکند او نمیداند به جز تو مستند
1 مرد میراثی چو خورد و شد فقیر آمد اندر یا رب و گریه و نفیر
2 خود کی کوبد این در رحمتنثار که نیابد در اجابت صد بهار
3 خواب دید او هاتفی گفت او شنید که غنای تو به مصر آید پدید
4 رو به مصر آنجا شود کار تو راست کرد کدیت را قبول او مرتجاست