زنهار از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 728
1. زنهار مگو که رهروان نیز نیند
کامل صفتان بینشان نیز نیند
1. زنهار مگو که رهروان نیز نیند
کامل صفتان بینشان نیز نیند
1. سر دل عاشقان ز مطرب شنوید
با نالهٔ او بگرد دلها بروید
1. سر مستان را ز محتسب ترسانند
شد محتسب مست همه میدانند
1. سرویکه ز باغ پاکبازان باشد
هم سرکش و هم سرخوش و نازان باشد
1. سرهای درختان گل تر میچینند
و اندر دل خود کان گهر میبینند
1. سرهای درختان گل رعنا چیدند
آن یعقوبان یوسف خود را دیدند
1. سودای ترا بهانهای بس باشد
مستان ترا ترانهای بس باشد
1. سوز دل عاشقان شررها دارد
درد دل بیدلان اثرها دارد
1. شاد آنکه جمال ماهتابش ببرد
ساقی کرم مست و خرابش ببرد
1. شاد آنکه ز دور ما یار ما بنماید
چون بچهٔ خرد آستین برخاید
1. شادی همه طالبان که مطلوب رسید
داد ای همه عاشقان که محبوب رسید
1. شادم که غم تو در دل من گنجد
زیرا که غمت بجای روشن گنجد