آنی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1663
1. آنی تو که در صومعه مستم داری
در کعبه نشسته بتپرستم داری
1. آنی تو که در صومعه مستم داری
در کعبه نشسته بتپرستم داری
1. آنی که بر دلشدگان دیر آئی
وانگاه چو آئی نفسی سیر آئی
1. آنی که به صد شفاعت و صد زاری
بر پات یکی بوسه دهم نگذاری
1. احوال من زار حزین میپرسی
زین پیش مپرس اگر چنین میپرسی
1. از آب و گلی نیست بنای چو توئی
یارب که چه هاست از برای چو توئی
1. از جان بگریزم ار ز جان بگریزی
از دل بگریزم ار از آن بگریزی
1. از چهرهٔ آفتاب مهوش گردی
وز صحبت کبریت تو آتش گردی
1. از خلق ز راه تیزهوشی نرهی
وز خود ز سر سخنفروشی نرهی
1. از رنج و ملال ما چه فریاد کنی
آن به که به شکر وصل را شاد کنی
1. از سایهٔ عاشقان اگر دور شوی
بر تو زند آفتاب و رنجور شوی
1. از شادی تو پر است شهر و وادی
از روی زمین و آسمان را شادی