یارب از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1651
1. یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
1. یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
1. یارب تو یکی یار جفا کارش ده
یک دلبر بدخوی جگر خوارش ده
1. آمد بر من دوش مه یغمائی
گفتم که برو امشب اینجا نائی
1. آن چیز که هست در سبد میدانی
از سر سبد تا بابد میدانی
1. آن خوش باشد که صاحب تمییزی
بیآنکه بگویند و بگوید چیزی
1. آن دل که به یاد خود صبورش کردی
نزدیکتر تو شد چو دورش کردی
1. آن را که نکرد ز هر سود ای ساقی
آن زهر نبود می نمود ای ساقی
1. آن رطل گران را اگر ارزان کنیی
اجزای جهان را همگی جان کنیی
1. آن روز که دیوانه سر و سودائی
در سلسلهٔ دولتیان میآئی
1. آن روی ترش نگر چو قندستانی
وان چشم خوشش نگر چو هندوستانی
1. آن ظلم رسیدهای که دادش دادی
وانغمزدهای که جام شادش دادی
1. آن میوه توئی که نادر ایامی
بتوان خوردن هزار من در خامی