از از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1674
1. از عشق ازل ترانهگویان گشتی
وز حیرت عشق گول و نادان گشتی
1. از عشق ازل ترانهگویان گشتی
وز حیرت عشق گول و نادان گشتی
1. از عشق تو هر طرف یکی شبخیزی
شب کشته ز زلفین تو عنبر بیزی
1. از گل قفس هدهد جانها تو کنی
از خاک سیه شکرفشانها تو کنی
1. از کم خوردن زیرک و هشیار شوی
وز پرخوردن ابله و بیکار شوی
1. استاد مرا بگفتم اندر مستی
کگاهم کن ز نیستی و هستی
1. اسرار شنو ز طوطی ربانی
طوطی بچهای زبان طوطی دانی
1. افتاد مرا با لب او گفتاری
گفتم که ز من سیر شدی گفت آری
1. امروز مرا سخت پریشان کردی
پوشیدهٔ خویش را تو عریان کردی
1. امشب برو ای خواب اگر بنشینی
از آتش دل سزای سبلت بینی
1. امشب که فتادهای به چنگال رهی
بسیار طپی ولیک دشوار رهی
1. امشب منم و یکی حریف چو منی
بر ساخته مجلسی برسم چمنی
1. اندر دل من مها دلافروز توئی
یاران هستند لیک دلسوز توئی