ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1697
1. ای آنکه صلیب دار و هم ترسائی
پیوسته به زلف عنبر ترسائی
1. ای آنکه صلیب دار و هم ترسائی
پیوسته به زلف عنبر ترسائی
1. ای آنکه طبیب دردهای مائی
این درد ز حد رفت چه میفرمائی
1. ای آنکه غلام خسرو شیرینی
با عشق بساز گر حریف دینی
1. ای آنکه مرا بستهٔ صد دام کنی
گوئی که برو در شب و پیغام کنی
1. ای آنکه مرا دهر زبان میدانی
ور زانکه ببندند دهان میدانی
1. ای آنکه نظر به طعنه میاندازی
بشناس دمی تو بازی از جان بازی
1. ای ابر که تو جهان خورشیدانی
کاری مقلوب میکنی نادانی
1. ای از تو مرا گوش پرودیده بهی
خوش آنکه ز گوش پای بر دیده نهی
1. ای باد سحر به کوی آن سلسله موی
احوال دلم بگوی اگر یابی روی
1. ای باد سحر تو از سر نیکوئی
شاید که حکایتم به آن مه گوئی
1. ای باده تو باشی که همه داد کنی
صد بنده به یک صبوح آزاد کنی
1. ای باطل اگر ز حق گریزی چکنی
وی زهر به جز تلخی و تیزی چکنی