ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1709
1. ای باغ خدا که پر بت و پر حوری
از چشم خلایق اینچنین چون دوری
1. ای باغ خدا که پر بت و پر حوری
از چشم خلایق اینچنین چون دوری
1. ای بانگ رباب از کجا میآئی
پرآتش و پر فتنه و پر غوغائی
1. ای پر ز جفا چند از این طراری
پنهان چه کنی آنچه به باطن داری
1. ای بر سر ره نشسته ره میطلبی
در خرمن مه فتاده مه میطلبی
1. ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی
دل را ز غرور نفس پرداختیی
1. ای پیر اگر تو روی با حق داری
یا همچو صلاح دست مطلق داری
1. ای ترک چرا به زلف چون هندوئی
رومی رخ و زنگی خط و پر چین موئی
1. ای چون علم بلند در صحرائی
وی چون شکر شگرف در حلوائی
1. ای چون علم سپید در صحرائی
ای رحمت در رسیده از بالائی
1. ای خواجه چرا بیپر و بالم کردی
بر بوی ثواب در وبالم کردی
1. ای خواجه ز هر خیال پر باد شوی
وز هیچ ترش گردی و دلشاد شودی
1. ای خواجه گنه مکن که بدنام شوی
گر خاص توئی گنه کنی عام شوی