ما از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1640
1. ما را می کهنه باید و دیرینه
وز روز ازل تا بابد سیری نه
1. ما را می کهنه باید و دیرینه
وز روز ازل تا بابد سیری نه
1. ما مردانیم شسته بر تنگ دره
مائیم که شیر و گرگ بر ما گذره
1. مانندهٔ زنبیل بگیر این روزه
تا روزه کند ترا به حق دریوزه
1. مستم ز می عشق خراب افتاده
برخواسته دل از خور و خواب افتاده
1. من میگویم که گشت بیگاه ایماه
میگوید ماه ناگهانی بیگاه
1. میخوردم باده بابت آشفته
خوابم بربود حال دل ناگفته
1. میدان فراخ و مرد میدانی نه
احوال جهان چنانکه میدانی نه
1. وه وه که به دیدار تو چونم تشنه
چندانکه ببینمت فزونم تشنه
1. هین نوبت صبر آمد و ماه روزه
روزی دو مگو ز کاسه و از کوزه
1. هر چند در این پرده اسیرید همه
زین پرده برون روید امیرید همه
1. هم آینهایم و هم لقائیم همه
سرمست پیالدهٔ بقائیم همه