در از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1224
1. در کوی خرابات گذر میکردم
وین دلق بشر دوخت بدر میکردم
1. در کوی خرابات گذر میکردم
وین دلق بشر دوخت بدر میکردم
1. در کوی خرابات نگاری دیدم
عشقش به هزار جان و دل بخریدم
1. در هر فلکی مردمکی میبینم
هر مردمکش را فلکی میبینم
1. دستارم و جبه و سرم هر سه به هم
قیمت کردند به یک درم چیزی کم
1. دشنامم ده که مست دشنام توام
مست سقط خوش خوش آشام توام
1. دلدار چو دید خسته و غمگینم
آمد خندان نشست بر بالینم
1. دل زار وثاق سینه آواره کنم
بر سنگ زنم سبوی خود پاره کنم
1. دل میگوید که نقد این باغ دریم
امروز چریدیم و به شب هم بچریم
1. دوش آمده بود از سر لطفی یارم
شب را گفتم فاش مکن اسرارم
1. دوش از سر مستی بخراشید رخم
آندم که زروش لاله میچید رخم
1. دوش از طربی بسوی اصحاب شدیم
وز غوره فشانان سوی دوشاب شدیم
1. دوش ارچه هزار نام بر ننگ زدم
بر دامن آن عهد شکن چنگ زدم