زنبور از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1247
1. زنبور نیم که من بدودی بروم
یا همچو پری به بوی عودی بروم
1. زنبور نیم که من بدودی بروم
یا همچو پری به بوی عودی بروم
1. زین پیش اگر دم از جنون میزدهام
وانگه قدم از چرا و چون میزدهام
1. زینگونه که من به نیستی خرسندم
چندین چه دهید بهر هستی پندم
1. ساقی امروز در خمارت بودم
تا شب به خدا در انتظارت بودم
1. ساقی چو دهد بادهٔ حمرا چکنم
چون بوسه طلب کند مهافزا چکنم
1. سر در خاک آستان تو نهم
دل در خم زلف دلستان تو نهم
1. شادم که ز شادی جهان آزادم
مستم که اگر مینخورم هم شادم
1. شادی کردم چو آن گهر شد جفتم
چون موج ز باد بود خود آشفتم
1. شاعر نیم و ز شاعری نان نخورم
وز فضل نلافم و غم آن نخورم
1. شب رفت و هنوز ما به خمار خودیم
در دولت تو همیشه سر کار خودیم
1. شب گوید من انیس میخوارانم
صاحب جگر سوخته را من جانم
1. شد گلشن روی تو تماشای دلم
شد تلخی جور هات حلوای دلم