صد از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1259
1. صد نام زیاد دوست بر ننگ زدیم
صد تنگ شکر بدین دل تنگ زدیم
1. صد نام زیاد دوست بر ننگ زدیم
صد تنگ شکر بدین دل تنگ زدیم
1. عالم جسم است و نور جانی مائیم
عالم شب و ماه آسمانی مائیم
1. عشق آمد و گفت تا بر او باشم
رخسارهٔ عقل و روح را بخراشم
1. عشق از بنه بیبنست و بحریست عظیم
دریای معلق است و اسرار قدیم
1. عشق است صبوح و من بدو بیدارم
عشق است بهار و من بدو گلزارم
1. عشق است قدح وز قدحش خوشحالم
او راست عروسی و منش طبالم
1. عشق تو گرفته آستین میکشدم
واندر پی یار راستین میکشدم
1. عمری رخ یکدگر بدیدم به چشم
امروز که درهم نگریدیم به چشم
1. فانی شدم و برید اجزای تنم
میچرخ که بر چرخ بد اول وطنم
1. فرمود که دست و پا بکاری بزنیم
تا می نرود دو دست بازی بزنیم
1. قد صبحنا اللله به عیش و مدام
قد عیدنا العید و مام صیام
1. قاشانیم و لاابالی حالیم
فتنه شدگان ازال آزالیم