گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1282
1. گر دل طلبم در خم مویت بینم
ور جان طلبم بر سر کویت بینم
1. گر دل طلبم در خم مویت بینم
ور جان طلبم بر سر کویت بینم
1. کردیم قبول و من زرد میترسم
در خدمت تو ز چشم بد میترسم
1. گر رنج دهد بجای بختش گیرم
ور بند نهد بجای رختش گیرم
1. گر شاد ببینمت بر این دیده نهم
ور دیده بر این رخ پسندیده نهم
1. گر صبر کنی پردهٔ صبرت بدریم
ور خواب روی خواب ز چشمت ببریم
1. گر کبر بخوردهام که سرمست توام
مشتاب بکشتنم که در دست توام
1. گر ماه شوی بر آسمان کم نگرم
ور بخت شوی رخت بسویت نبرم
1. گر من بدر سرای تو کم گذری
از بیم غیوران تو باشد حذرم
1. گر یار کنی خصم تواش گردانیم
هر لحظه به نوعی دگرت رنجانیم
1. گفتم به فراق مدتی بگزارم
باشد که پشیمان شود آن دلدارم
1. گویی تو که من ز هر هنر باخبرم
این بیخبری بس که ز خود بیخبرم
1. گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم