بر آن که یکی قلعه از عثمان مختاری شهریارنامه 70
1. بر آن که یکی قلعه بینی شگرف
نگردد کم از بس بلندیش برف
...
1. بر آن که یکی قلعه بینی شگرف
نگردد کم از بس بلندیش برف
...
1. یکی کوه دید آن یل نامور
کز افراز او مرغ افکنده پر
...
1. به نزدیک شیر آمد آن اهرمن
جهان جوی بفراخت گرز کشن
...
1. ستمکاره مضراب در زیر بند
همی بردش آن شهریار بلند
...
1. فرود آمد آنگه یل دیوبند
برآمد دم نای هندی بلند
...
1. سواری برون آمد از آن سپاه
به پوشید(ه) از پای تا سر سیاه
...
1. برون خواست بردن ز آوردگاه
که برداشت گرد سپهبد سیاه
...
1. دگر رزم کاین تارم سیم و زر
برین طاق فیروزه بگشاد در
...
1. . . . سرخپوش
چنان بسته آورد زنگی زوش
...
1. چو این کوی زرین نمودار شد
سر اختر شب نگونسار شد
...
1. فکندند شمشیرها را ز چنگ
کمرها گرفتند از کینه تنگ
...
1. سپه را بسوی سراندیب برد
سر سروران را ز سر شیب بود
...