13 اثر از شهریارنامه عثمان مختاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شهریارنامه عثمان مختاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عثمان مختاری / شهریارنامه عثمان مختاری

شهریارنامه عثمان مختاری

1 ز فولاد نام وی ارهنگ بود خدنگش نهان در دل سنگ بود

2 ورا نیز ارجاسپ همراه بود ز کین بر سر شاه لهراسپ بود

3 بدو گفت خون پدر باز خواه تو برکش سوی شهر زابل سپاه

4 ز اولاد رستم یکی زورمند همی بازجو کین فولادوند

1 شب تیره ای بود مانند قیر نتابنده ماه و نه تابنده شیر

2 فلک بسته گویا در صبحگاه گشاده در دوزخ و دود آه

3 ز ماهی سیه تا به مه بد جهان سر پاسبانان به خواب گران

4 که ناگاه مضراب وارونه کار بیامد بر خیمه شهریار

1 چو زین باغ طاووس زرین پر برون شد به شام از حد باختر

2 غزالان مشکین به باغ آمدند همه چشمها چون چراغ آمدند

3 سه لشکر برابر فرود آمدند برآمد خروش طلایه بلند

4 بفرمود ارژنگ تا تخت زر نهادند و گردان پرخواشجوز

1 کنون بشنو از شاه ایران سخن هم از زال رستم گو پیلتن

2 شگفتی یکی داستانی زنو ز پیر پسندیده دهقان نو

3 چنین گفت گوینده داستان که لهراسب آن شاه روشن روان

4 به بلخ اندرون بود پیروز و شاد ابا نامداران و گردان راد

1 جهان جوی ارژنگ بر بست کوس به فیل جهان شد ز گرد آبنوس

2 دو جنگ گران کرده شد در سه روز چهارم چو بفروخت گیتی فروز

3 دو لشکر برابر ستادند باز برآمد دم نای ژوبین دراز

4 به میدان درآمد مر آن سرخپوش طلب کرد مرد و درآمد بجوش

1 چو آمد به برج فلک آفتاب سرهندی شب درآمد ز خواب

2 رمید از سر سروران خواب شد چو از آتش روز شد آب شد

3 ز پائین کشیدند برباره شک ز بالا رساندند برباره تنگ

4 بهر در دلیری برآراست جنگ بکین شیر گشتند همچون پلنگ

1 چنین پاسخ نامه شیر کرد به نامه درون مکر و تدبیر کرد

2 که ای نامور شیر آشفته خوی به من بر ازین کین مکن تفته روی

3 مرا با تو خود آرزو جنگ نیست چنان دان که دربند ارژنگ نیست

4 چو رفتی به نه بیشه ای نامدار برآورد بهزاد بابم بدار

1 بگفتا که ای شیر شمشیرگیر روانت جوان باد رای تو پیر

2 چه فردا زند شیر بر چرخ چنگ ز گرگ شب افتاد بیم پلنگ

3 یکی بیشه پیش آیدت پر ز شیر همه همچو پیل دمنده دلیر

4 از آن هر یکی بر برزگی گرگ نیاید درین بیشه از بیم مرگ

1 چه روز دگر شد جهان عطربار رسیدند در دامن کوهسار

2 همه کوه یکسر پر از بیشه بود که کم اندران بیشه اندیشه بود

3 زجمهور پرسید کای گرد نیو چه باشد در این بیشه پر غریو

4 بگفتا در این بیشه یک اژدهاست ره بیشه را بسته ابر بلاست

1 بدو گفت ارهنگ کای نامدار چه نامی ز گردان زابل دیار

2 مرا نام گفتا بود سام شیر که گیرد کمندم بکین دم شیر

3 فرامرز رستم بود باب من ندارد هژیر ژیان تاب من

4 بدو گفت ارهنگ کای ارجمند بخواهم ز تو خون پولادوند

آثار عثمان مختاری

13 اثر از شهریارنامه عثمان مختاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شهریارنامه عثمان مختاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی