چو رستم برفت از از عثمان مختاری شهریارنامه 59
1. چو رستم برفت از در شاه نو
بشد باغ ایران پر از خارخو
...
1. چو رستم برفت از در شاه نو
بشد باغ ایران پر از خارخو
...
1. ز فولاد نام وی ارهنگ بود
خدنگش نهان در دل سنگ بود
...
1. کنون ای سراینده داستان
زنه بیشه آرم سخن در میان
...
1. به جمهور گفت ای شه پاکزاد
پس پشت من زانکه دارد نژاد
...
1. دویم منزل ای نامدار سوار
چو پیش آید از گردش روزگار
...
1. چه روز دگر شد جهان عطربار
رسیدند در دامن کوهسار
...
1. یکی دشت پیش آمدش ناگهان
که پیدا نبودش کنار و گران
...
1. بگفتا که ای شیر شمشیرگیر
روانت جوان باد رای تو پیر
...
1. شب تیره در بیشه راندند اسپ
خروشان بکردار آذرگشسب
...
1. چه خورشید تابان فروشد به چاه
جهان شد بکردار تابنده ماه
...
1. بدین منزل هشتم از روزگار
چه بینم ایا نامدار سوار
...