کشیدند صف چار از عثمان مختاری شهریارنامه 36
1. کشیدند صف چار لشکر چنین
دوتا از یسار و دو تا از یمین
...
1. کشیدند صف چار لشکر چنین
دوتا از یسار و دو تا از یمین
...
1. ببردش کشا(ن) پیش ارژنگ شاه
چنان خسته و بسته ز آوردگاه
...
1. بیامد به پیش فرانک دلیر
سپهدار فرخنده شیر گیر
...
1. چو زین باغ طاووس زرین پر
برون شد به شام از حد باختر
...
1. چنین گفت ارژنگ با نامور
که این جام و آئینه را در نگر
...
1. دلیران ببستند ساز نبرد
برآمد براین چرخ گردنده گرد
...
1. به قلب اندرون شاه در پیش پیل
جهان بود گوئی چه دریای نیل
...
1. به شنگاوه گفت ای ستمکاره مرد
برآرم هم اکنون ز جان تو گرد
...
1. چو آمد برآویخت توپال شیر
به پیش صف شاه ارژنگ چیر
...
1. کزین روی شنگاوه چون پیل مست
بزد باز بردسته گرز دست
...
1. یکی سنگ افکند بر آن سوار
فرو داد پشت آن یل نامدار
...