وزین رو چه (آن از عثمان مختاری شهریارنامه 24
1. وزین رو چه (آن دید) ارژنگ شاه
نمانده کلاه و شکسته سپاه
...
1. وزین رو چه (آن دید) ارژنگ شاه
نمانده کلاه و شکسته سپاه
...
1. سپاهی که از زر توانگر بود
بدست از پی کینه اش سر بود
...
1. سپهبد چو آن دید آمد بخشم
برو بر بگرداند از کینه چشم
...
1. کزین روی ارژنگ آمد به پیش
وزین روی هیتال با فیل خویش
...
1. به پرسید هیتال کین مرد کیست
کزین سان سواری به گیتی نزیست
...
1. گرآن زرد پوشی که آید به جنگ
بباید سرش آورم زیر چنگ
...
1. بدو گفت کای زنگی دیو چهر
بگیری زمن دستبردی بدهر
...
1. که ازدشت ناگاه برخواست گرد
بیامد سواری بساز نبرد
...
1. بد آن زرد پوش آن سیه پوش گفت
که مردی ز مردان نماند نهفت
...
1. چو کرد اژدهای شب قیر فام
نهان مهره مهر در زیر جام
...
1. سپه جمله جنبید از جای خویش
ندانست بیدل سر از پای خویش
...
1. چو صف دو لشکر چنین راست گشت
برآمد یکی گرد از روی دشت
...