1 . . . سرخپوش چنان بسته آورد زنگی زوش
2 نهادند زنجیر در گردنش به زنجیر چون شیر نر کردنش
3 چو ازتیره شب پاسی اندر گذشت دلیران برفتند از روی دشت
4 فرود آرمیدند یکسر به جای نه بانگ تبیره نه زخم درای
1 چو این کوی زرین نمودار شد سر اختر شب نگونسار شد
2 دهل زن دگر بر دهل چنگ زد تبیره همی ناله جنگ کرد
3 ز هر دو سپه گشت اختر بلند خروش آمد و ناله نای هند
4 بگردون همین ناله سنج شد جهان باز از کینه در رنج شد
1 فکندند شمشیرها را ز چنگ کمرها گرفتند از کینه تنگ
2 ز پشت ستوران بزیر آمدند دو یل هر دو مانند شیر آمدند
3 بکشتی گرفتن دو شیر ژیان گرفتند هر یک دگر را میان
4 چو شیران بهم دستکین آختند چنان چونکه خود را به نشناختند
1 سپه را بسوی سراندیب برد سر سروران را ز سر شیب بود
2 بگرد سراندیب آمد فرود یکی نامه آن شیر بنوشت زود
3 بنزد فرانک مه گلرخان مه گلرخان و مه بانوان
4 که از بند بیرون کن ارژنگ را وگرنه برآرا ره جنگ را
1 چنین پاسخ نامه شیر کرد به نامه درون مکر و تدبیر کرد
2 که ای نامور شیر آشفته خوی به من بر ازین کین مکن تفته روی
3 مرا با تو خود آرزو جنگ نیست چنان دان که دربند ارژنگ نیست
4 چو رفتی به نه بیشه ای نامدار برآورد بهزاد بابم بدار
1 کنون ازسراینده داستان یکی داستان بشنو از راستان
2 کنون بشنو از رزم لهراسپ شاه ابا ترک پر کینه ارجاسپ شاه
3 چه ارجاسپ آن ترک پر کین و تلخ ز توران سپه برد از کین به بلخ
4 فرستاد از آن روی ارهنگ را سوی سیستان از پی جنگ را
1 از آن رو چه ارهنگ پولادوند سوی سیستان شد بگرز و کمند
2 خبر یافت از آن زال گیتی ستان که آمد قیامت سوی سیستان
3 ز ترکان سپاهی بکین آمد است تو گو آسمان بر زمین آمد است
4 سپهدارشان پور پولادوند که بتواند از کوه پولاد کند
1 چه آمد به نزدیک ارهنگ تنگ سپه راست کرد و برآراست چنگ
2 دو لشکر برابر چه کشتند راست قیامت تو گوئی از آن دشت خواست
3 ز دیوان یکی دیو وارونه رای پی رزم برکرد مرکب ز جای
4 بشد نیز خورشید مینو چه شیر برآمد ز دیوان غو دار گیر
1 برانگیخت از جای سرکش سمند ستمکاره ارهنگ پولادوند
2 سر ره بخورشید مینو گرفت ازو ماند خورشید مینو شگفت
3 یکی دیو واژونه دید او بلند بدستش کمان و برش (بر) کمند
4 ز خورشید مینو بپرسید نام نخست آن ستمکاره دیو فام
1 بدو گفت ارهنگ کای نامدار چه نامی ز گردان زابل دیار
2 مرا نام گفتا بود سام شیر که گیرد کمندم بکین دم شیر
3 فرامرز رستم بود باب من ندارد هژیر ژیان تاب من
4 بدو گفت ارهنگ کای ارجمند بخواهم ز تو خون پولادوند