1 ما پاک دلان بی ریاییم مرآت جمال کبریاییم
2 در طور تقرّب و تجرّد مدهوش تجلّی خداییم
3 از خویش تهی، زدوست سرشار او گشته دگر نه من نماییم
4 بی پرده شود جمال مقصود روزی که زپرده رخ نماییم
1 خاطر از زلف تو امروز، پریشان کردم دیده از فرقت رخسار تو گریان کردم
2 شکرلله که به یمن شرف دولت عشق خویش را مالک صد ملک سلیمان کردم
3 تا مرا سلطنت فقر، به پوشید لباس من تن خود، به تمنای تو عریان کردم
1 من شیفته و مست و خراب از غم یارم حیران و جگر سوخته از هجر نگارم
2 گر یار مرا باز نخواند به سر خویش من خون جگر در غمش از دیده به بارم
3 سوگند بدان عهد که با زلف تو بستم جز بر سر زلفت به کسی دل نسپارم
4 یا رب سببی ساز که باز آن خم گیسو یک روز به چنگ آرم و جان را به سپارم
1 ای دل زغنما کم گو، از فقر و فنا دم زن سلطان حقیقی شو، پا بر همه عالم زن
2 این ملکت فانی را، با دون طلبان بگذار در دولت باقی چنگ، چون زاده ی ادهم زن
3 رب ارنی گویان، در طور تقرب شو بی واسطه ی جانان، ای موسی جان دم زن
4 این قالب تن بفکن، این قید روان بشکن در چرخ تجرد گام، چون عیسی مریم زن
1 ای یا تو مونس دل من رخسار تو شمع محفل من
2 فردوس، نمی کنم تمنا تا کوی تو هست منزل من
3 شادم که غم تو ای دل آرام خو کرده مدام، با دل من
4 دیوانه ی عشقم و نباشد جز طره ی تو سلاسل من
1 به یمن مولد ختم رسل، رسول امین به مهر ماه جهان گشت، رشک عرش برین
2 زمین ز فرط شرف، رشک آسمان گردید به یمن مولد ختم رسل، رسول ایمن
3 محمد عربی، علت وجود دو کون خدیو کون و مکان، اشرف سلاله ی من
4 سرود بار خدا، در ثنای او لولاک به خود نمود زاینجا ذات او تحسین
1 بَرِ رُخ تو حرام است روی گُل دیدن به پیش زلف تو جعد بنفشه بوئیدن
2 به نزد تنگ دهانت، به غنچه دل بستن خطاست شرط کمال است، نکته سنجیدن
3 نموده وام، صراحی گریستن از من چنان که جام زلعل لب تو خندیدن
4 تو شمع محفل انسی و وقت دادن جان خوش است گرد تو پروانه وار گردیدن
1 خوش است در دم رفتن، رخ تو را دیدن رخ تو دیدن و از خویش چشم پوشیدن
2 چو لاف عقل زنی، هیچ خودپسند مباش از آن که غایت جهل است، خود پسندیدن
3 شوی چو مدعی عشق، لب ز شکوه ببند بود به مذهب عشاق، کفر رنجیدن
4 دلیل نفسپرستی تو است، خودبینی که حقپرست فرو بسته، چشم بد دیدن
1 صباح الخیر زد بلبل به گلشن گل من عید شد، چشم تو روشن
2 گلی در گلشن ایجاد به شکفت که گل می نشکفد چون او به گلشن
3 به آزادی سمر گشتند زآغاز زیمن بندگیش، سرو و سوسن
4 زبویش ساحت گیتی معطر زرویش عرصه ی کیهان مزین
1 قیرگون زشام خط، صبح روی یارم بین روز عشرتم شب شد، تیره روزگارم بین
2 سرو قد موزونش تا نهان شد از چشمم جوی خون دل جاری، بر رخ و کنارم بین
3 داده دست عشق یار، خاک هستیم بر باد رفته از جفای او، بر فلک غبارم بین
4 باختم نخستین گام، نقد هستی و شادم شادمانیم بنگر، شیوه ی قمارم بین