1 شد زمین سیم گون از تیر خسرو لعل رنگ در کجا در کوهساران از چه از خون پلنگ
2 در بهاران نی عجب گر لاله می روید زخاک در زمستان تیر خسرو لاله رویاند زسنگ
3 یک تنه شه می کند صید پلنگان جفت جفت هم چنان کز خیل مرغان شاهباز تیز چنگ
4 داستان پیل مست و تیر رستم تازه شد زان چه در کار پلنگان کرد با تیر تفنگ
1 شد زدار محن به دار نعیم رادمردی بزرگوار و حکیم
2 فخر دوران طبیب پاک سرشت که دمش بد شفای جان سقیم
3 مَلک الطّب سلیل نادر شاه شاهزاده محمد ابراهیم
4 آن که او مستشار اطبّا را بود از حسن رأی و ذوق سلیم
1 ایا شمس گردون فضل و بلاغت زتو تربیت یافته هر سخندان
2 تو را می سزد دعوی فضل کردن که داری به دعوی زگفتار برهان
3 تو را می سزد مدحت شاه گفتن که ملک سخن باشدت زیر فرمان
4 شهنشاه خاقان تو خاقانیستی به نسبت بود ملک ری شهر شروان
1 سزد بگرید گردون اگر به حال زمین زبعد خسرو اسلام شاه ناصر دین
2 میر ملوک جهان شهریار ذوالقرنین گه قرنهایش نیاید یکی به دهر قرین
3 دریغ و حیف از آن خلق خوب و کریم دریغ و حیف از آن منطق خوش و شیرین
4 دریغ و حیف از آن زور بازو و مردی دریغ و حیف از آن عزم و جزم و رأی متین
1 فروغ بزم جهان نمود وجه حسن جمال دولت اسلام کاظم بن حسن
2 سپهر شوکت و حشمت جهان عز و جلال مه سپهر مهی شمع خاندان کهن
3 گرانبها گهر بحر دولت ایران که نقد جان بودش کمترین بها و ثمن
4 سلیل فرخ مستوفی الممالک راد وزیر کافی روشن دل نکو دیدن
1 خجسته طلعت والای ناصرالدین شاه خجسته باد به بالای میر کیوان جاه
2 امیر دوست محمد سرآمد امرا ستوده خازن و داماد ناصرالدین شاه
3 بر غم دشمنش از بهر حرز جان بخشید زمهر خلعت تن پوش شاه مهر کلاه
4 بزرگوار امیری که از کمال و جلال فلک ندید نظیر و نبیندش اشتباه
1 به ماند بر سریر کامرانی شهنشاه مظفر جاودانی
2 خدیو دادگستر ناصرالدین شرف افزای دیهیم کیانی
3 جهانداری که زد بر خوان احسان جهانی را صلای میهمانی
4 به نام وی به فیروزی و اقبال برآمد سکه ی صاحب قرانی
1 فرخنده باد نوروز بر قبله ی خلایق فرخ سلیل احمد مولی الکرام صادق
2 آن خواجه ی که آمد چون قلب صافی وی دامان همتش پاک زآلایش علایق
3 هر روز او چو نوروز فرخنده باد و فیروز با روزها شبانش در فرّخی مطابق
4 گلزار هستی وی شاداب باد و خرم تا هست چهر معشوق خرّم بهار عاشق
1 به آب و رنگ، دو گل راست اعتبار یکی گل بهشت یکی، طلعت نگار یکی
2 غذای روح من آمد، دو راح روحانی شراب عشق یکی، لعل نوش یار یکی
3 مرا کشد به سوی خویش، دوست با دو کمند کمند شوق یکی، زلف تابدار یکی
4 به طرّه ی تو تلق گرفته اند دو چیز دل شکسته یکی، نافه ی تتار یکی
1 بشنو پند من ای خواجه بسی سود بری پرده بر عیب کسان پوش و مکن پرده دری
2 باده نوشیدن در پرده شب های دراز خوشتر از پرده دری باشد و ورد سحری
3 ای که دور تو به آزار کسان می گذرد چشم داریم که این دور به پایان نبری
4 آن چنان طبع بهیمی شده غالب بر نفس که فراموش شدش یک سره خوی بشری