آثار محیط قمی

صفحه 5 از 14
14 اثر از هفت شهر عشق محیط قمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر هفت شهر عشق محیط قمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار محیط قمی / هفت شهر عشق محیط قمی

هفت شهر عشق محیط قمی

1 دل در غم تو دژم نباشد نیش تو زنوش کم نباشد

2 با زلف و رخ تو دل شب و روز شاد است و دمی دژم نباشد

3 در شهر یکی نشان ندارم کز عشق تو متهم نباشد

4 پیوسته به جز خیال خطت بر لوح بصر زغم نباشد

1 دوش چو در بزم جام، بر لب جانان رسید دُردکِشان را ز رشک، حمله به لب جان رسید

2 رونق گلزار را، گُلبن عزّت شکفت خرّمی باغ را، سرو خرامان رسید

3 یار درآمد ز در، چهره برافروخته مجلسیان الحذر، که آتش سوزان رسید

4 تشنه لبان را روان، سوخت زسوز جگر ابر کرم ریزشی که وقت باران رسید

1 دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بود مگر آن سرو چمان جلوه کنان آنجا بود

2 راستی سرو چمن این همه آشوب نداشت این قیامت همه از قامت او برپا بود

3 ایمن از حادثه ی دور فلک صحن چمن لیک پر فتنه زهنگامه ی آن بالا بود

4 طرّه اش را به خطا مشک ختن خواندم دوش رفت در تاب و چو دیدیم خطا با ما بود

1 ساقیا زان می دیرینه بده جامی چند که زیک جرعه ی آن پخته شود خامی چند

2 گوش دل باز کن ای عاشق مشتاق که باز دارم از جانب جانان به تو پیغامی چند

3 همّتی کُن که به جانان رسی ای جان عزیز گر برون زین تن خاکی بنهی گامی چند

4 لذت عمر خضر یابم و فیض شب قدر با رخ و زلف تو گر صبح کنم شامی چند

1 شکر چون لعل تو شیرین نباشد چو رویت سرخ گل رنگین نباشد

2 چو چشمت باده از خُلّر نیارند چو مویت مشک تر در چین نباشد

3 گرفتم مشک چین ماند به مویت به بو چون او به رنگ و چین نباشد

4 مرا با تو به جز صدق و ارادت تو را با من به غیر از کین نباشد

1 قد پی تعظیم خلق خم نتوان کرد بندگی غیر ذوالکرم نتوان کرد

2 هر سو مو گر شود هزار زبان باز شکر تو یا سابغ النعم نتوان کرد

3 منت دونان پی دونان نتوان برد بهر درم حال خود دژم نتوان کرد

4 دامن همت که پاک آمده از عیب طمع و حرص، متهم توان کرد

1 کوه نتواند شدن سدّ ره مقصود مرد همت مردان برآرد از نهاد کوه گرد

2 کار مردان طی وادی خونخوار عشق زهره ی مردان نداری، گرد این وادی مگرد

3 چون خیال دوست باشد قائد مرد طریق آیدش در دیده خار رهگذر، ریحان و ورد

4 زیر ویران خانه ی تن هست گنج جان نهان زنده دل آنان کز آن ویران برآوردند گرد

1 گر به شمشیر توام قتل میسّر می‌شد عمرم از زندگی خضر فزون‌تر می‌شد

2 کاش آن روز که دورم ز تو می‌کرد فلک روز محشر شده دور فلکی سر می‌شد

3 آستین گر نشدی سدّ ره سیل سرشک همچو کوی تو همه روی زمین تر می‌شد

4 آب چشمانم اگر آتش دل به نشاندی دودم از فرق گذشته، به فلک بر می‌شد

1 مدام فتنه از آن چشم مست می‌ریزد ولی به جان من می‌پرست می‌ریزد

2 نگار من چو نشنید به بزم و برخیزد بلا و فتنه ز بالا و پست می‌ریزد

3 مدام خون جگر، جای اشک از دیده به لعل نوش تو دل، هرکه بست می‌ریزد

4 گر از شکسته دلم ریخت چون عجب نبود که باده ساغر آن، چون شکست می‌ریزد

1 مرغ دل پر در هوای آشنایی می‌زند فرصتش بادا که پر در خوش هوایی می‌زند

2 گوش و دل بگشا و بشنو نغمهٔ جان بخش نی کین شکر لب دم ز لعل دلربایی می‌زند

3 این نواهای مخالف را مدد از یک دم است گرچه هر مطرب دم از دیگر نوایی می‌زند

4 عارفان دانند فرق، آواز خضر و غول را ورنه در راه طلب آن هم صدایی می‌زند

آثار محیط قمی

14 اثر از هفت شهر عشق محیط قمی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر هفت شهر عشق محیط قمی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی