آن شاهد مقصود که در از محیط قمی هفت شهر عشق 36
1. آن شاهد مقصود که در پرده نهان بود
دوشینه ی بر دیده ی من، جلوه کنان بود
...
1. آن شاهد مقصود که در پرده نهان بود
دوشینه ی بر دیده ی من، جلوه کنان بود
...
1. بسیار زلف پرشکن و پرخم اوفتد
بر روی تو چه دلربایی زلفت کم اوفتد
...
1. چون کارها موافق تقدیر میشود
ابله کسی که غره به تدبیر میشود
...
1. جماعتی که دل و جان به عشق نسپارند
به حیرتم! چه تمتع ز زندگی دارند
...
1. دل در غم تو دژم نباشد
نیش تو زنوش کم نباشد
...
1. دوش چو در بزم جام، بر لب جانان رسید
دُردکِشان را ز رشک، حمله به لب جان رسید
...
1. دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بود
مگر آن سرو چمان جلوه کنان آنجا بود
...
1. ساقیا زان می دیرینه بده جامی چند
که زیک جرعه ی آن پخته شود خامی چند
...
1. شکر چون لعل تو شیرین نباشد
چو رویت سرخ گل رنگین نباشد
...
1. قد پی تعظیم خلق خم نتوان کرد
بندگی غیر ذوالکرم نتوان کرد
...
1. کوه نتواند شدن سدّ ره مقصود مرد
همت مردان برآرد از نهاد کوه گرد
...
1. گر به شمشیر توام قتل میسّر میشد
عمرم از زندگی خضر فزونتر میشد
...