سر رفت و دل هوی تو بیرون از محیط قمی هفت شهر عشق 13
1. سر رفت و دل هوی تو بیرون زسر نکرد
ترک طلب نگفت و خیال دگر نکرد
...
1. سر رفت و دل هوی تو بیرون زسر نکرد
ترک طلب نگفت و خیال دگر نکرد
...
1. دلم که بود زآلایش طبیعت پاک
گرفته گرد کدورت از این نشیمن خاک
...
1. حدیث موی تو نتوان به عمر گفتن باز
از آن که عمر شود کوته و حدیث دراز
...
1. آن قوی پنجه که آزردن دل ها است فَنَش
الفتی هست نهان با دل غمگین مَنش
...
1. ای لعبت فَرّخ رخ فرخنده شمایل
دل ها به تو مشتاق و روان ها به تو مایل
...
1. پی خرابی دل سیل عشق بنیان کن
رسید و کند زبنیان بنای هستی من
...
1. ز رنگ هستی خود ساده ساز لوح ضمیر
گرت هوا است که گردد زغیب نقش پذیر
...
1. مرید عشق نجوید، مراد خاطر خویش
خوش است عارف سالک، به هر چه آید پیش
...
1. بنگر صفای جام و می لعل فام را
کز باده فرق می نتوان کرد، جام را
...
1. عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب
خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
...
1. ای پایه ی جلال تو آن سوتر از جهات
برتر بود مقام تو زادراک ممکنات
...