14 اثر از غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی

1 خسته ای را که دگر طاقت و قوت نبود گر تفقد نکنی شرط مروت نبود

2 پدر پیر فلک را نبود مهر و وفا شفقت نیز مگر رسم ابوت نبود

3 با فراق تو قرینم ز چه اندر همه عمر گر مرا با غم عشق تو اخوت نبود

4 دلبرا هر که در این در به غلامی شده پیر گر شود رانده از این در ز فتوت نبود

1 عاشق از فتنۀ معشوق هراسان نشود تا که مشکل نشود واقعه آسان نشود

2 هر که ز آسیب ره عشق هراسان باشد به که اندر هوس سیب زنخدان نشود

3 یا که از کار فرو بسته نباشد گریان یا که دل بستۀ آن پستۀ خندان نشود

4 منتهای غم آه، اول شادیست بلی تا به آخر نرسد درد تو درمان نشود

1 بخت شود یار، یار اگر بگذارد یا فلک کجمدار اگر بگذارد

2 نغمۀ بلبل خوشست و عشوۀ سنبل داغ دل لاله زار اگر بگذارد

3 از پی شام فراق صبح وصال است گردش لیل و نهار اگر بگذارد

4 گوشۀ خلوت توان قرار گرفتن شوق دل بی قرار اگر بگذارد

1 به جرم آنکه عاشقم ز من کناره می کند دچار درد عشق را بدرد چاره می کند

2 به عرصه ای که یکه تاز حسن او قدم زند هزار رخنه در دل در صد سواره می کند

3 فروغ روی او چنان زند ره خیال را که عقل پیر پردۀ خیال پاره می کند

4 فدای ماه پاره ای شوم که تیر غمزه اش دو نیمه قرص ماه را به یک اشاره می کند

1 دوش هاتف غیبی حل این معما کرد سود هر دو عالم یافت هر که با تو سودا کرد

2 از رموز لوح عشق هر که نکته ای آموخت در محاسن رویت صد صحیفه انشا کرد

3 مهر ماه رخسارت شاهد دل آرایت شمع روشن دل را مهر عالم آرا کرد

4 آن یگانۀ دوران تا دم از تجلی زد عرصۀ دو گیتی را رشک طور سینا کرد

1 گهی به کعبۀ جانان سفر توانی کرد که در منای وفا ترک سر توانی کرد

2 براه عشق توانی که رهسپر گردی اگر که سینۀ خود را سپر توانی کرد

3 بچار بالش خواب آنگهی تو تکیه زنی که تن نشانۀ تیر سه پر توانی کرد

4 نسیم صبح مراد آنگهی کند شادت که خدمت از سر شب تا سحر توانی کرد

1 سینۀ تنگم مجال آه ندارد جان بهوای لب است و راه ندارد

2 گوشۀ چشمی به سوی گوشه نشین کن زانکه جز این گوشه کس پناه ندارد

3 گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بندۀ سیاه ندارد

4 از گنه من مگو که زادۀ آدم ناخلف استی اگر گناه ندارد

1 تجلی کرد یارم تا که گیتی را بیاراید ولی چون نیک دیدم خویشتن را خواست بنماید

2 به جز آیینه رویش نبیند روی نیکویش که آن زیبنده صورت را جز این معنی نمی‌شاید

3 کدامین دیده را یارا که بیند آن دلارا جمال یار را دیدن به چشم یار می‌باید

4 از آن زلف خم اندر خم بود کار جهان در هم مگر مشاطۀ باد صبا زان طره بگشاید

1 هله ای نیازمندان که گه نیاز آمد سر و جان به کف بگیرید که سرو ناز آمد

2 هله ای کبوتران حرم حریم عزت که همای عرش پیما سوی کعبه باز آمد

3 هله ای پیاله نوشان که ز کوی می فروشان صنمی قدح به کف با دف و چنگ و ساز آمد

4 هله ای گروه مستان که بکام می پرستان بدو صد ترانه آن دلبر دلنواز آمد

1 فرۀ غرای تو چشم مرا خیره کرد طرۀ زیبای تو عقل مرا تیره کرد

2 برد به شیرین لبی شیرۀ جان مرا کام مرا شکرین بردن آن شیره کرد

3 سلسلۀ موی تو یافت چه آشفتگی رشتۀ عمر مرا حلقۀ زنجیره کرد

4 حسن تو ای مه جبین رهرو عشقم نمود لطف تو ای نازنین طبع مرا چیره کرد

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

14 اثر از غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی