خوشست از دوست از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 85
1. خوشست از دوست گر لطفست و گر قهر
به از شهد است از دست بتان زهر
...
1. خوشست از دوست گر لطفست و گر قهر
به از شهد است از دست بتان زهر
...
1. ای از خط تو سبز لب جویبار عمر
وز غنچۀ تو خرم و خندان بهار عمر
...
1. گوهر عمر گرانمایه بود گرچه نفیس
لیگ از بهر نثار تو متاعیست خسیس
...
1. آتش قهر تو بر باد دهد گر خاکم
آب لطف تو نماید ز کدورت پاکم
...
1. گر هوای سر کوی تو دهد بر بادم
به حقیقت کند از بند هوا آزادم
...
1. نقطۀ خال تو را من که چنان حیرانم
که چه پرگار در آن دائره سر گردانم
...
1. ز شور عشق تو گر ز عندلیبان شدم
ولی گرفتار بیداد رقیبان شدم
...
1. نقطۀ خال لبت مرکز و ما پرگاریم
همه سرگشته در آن دائرۀ رخساریم
...
1. دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم
بلکه عمریست که خاک ره این خرگاهم
...
1. هر سو نگریدیم کسی چون تو ندیدیم
اکنون نگرانیم که هر سو نگریدیم
...
1. ترسم آنست که ترسائی روی تو شوم
یا که هندوی بت خال نکوی تو شوم
...
1. از رقیبان تو تا چند من اندیشه کنم
بیخ اندیشۀ بد را چه خوش از ریشه کنم
...