آه دل پرده نشین حیا
برده دل از عیسی گردون نشین
دامنش از لخت جگر لاله زار
خون دل و دیده روان ز آستین
زهره ز ساز غم او نوحه گر
مویه کنان موی کنان حور عین
یاد ابوالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقۀ ماتم نگین
اشکفشان سوخته جان همچو شمع
طرۀ زیبای تو سرو قدم
غیب مصون در خم او چین چین
رفتی و از گلشن یاسین برفت
نوگلی از شاخ گل یاسمین
کعبه فرو ریخت چه آسیب دید
رکن یمانی ز شمال و یمین
ریخت چه بال و پر آن شاهباز
سوخت ز غم شهپر روح الامین
عقل رزین تاب تحمل نداشت
آنچه تو دیدی ز عمود و زین
عاقبت از مشرق زین شد نگون
مهر جهانتاب بروی زمین
چار جوان بود مرا دلفروز
و الیوم أصبحت و لا من بنین
لا خیر فی الحیاه من بعدهم
فکلهم أمسی صریعاً طعین
خون بشو ایدل که جگرگوشگان
قد واصلو الموت بقطع الوتین