1
آتش قهر تو بر باد دهد گر خاکم
آب لطف تو نماید ز کدورت پاکم
2
غم عشق تو گر برد ز تنم تاب و توان
شادی شوق تو صد باره کند چالاکم
3
دیده از دیدن روی تو بدوزم هیهات
گرچه آن خنجر مژگان بکند صد چاکم
4
قاب قوسین دو ابروی تو تا منظر ما است
چون زمین پست نماید فلک الافلاکم
5
بخت اگر یار شود تا که تو یارم باشی
از کم و بیش رقیبان تو نبود باکم
6
دست ادراک من از دامن تو کوتاه است
ور دهد دست مرا بندۀ آن ادراکم
7
مفتقر گر غم دل با تو نگوید چکند
کیست آن کس که بپرسد ز دل غمناکم