تا دل آشفته از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 61
1. تا دل آشفته ام شیفتۀ روی تست
هر طرفی رو کنم روی دلم سوی تست
1. تا دل آشفته ام شیفتۀ روی تست
هر طرفی رو کنم روی دلم سوی تست
1. گرچه عمریست که دل از غم عشقت ریش است
لیک چندیست که این غائله بیش از پیش است
1. ما را به جهان جز به تو کاری نبود
جز بر کرمت امیدواری نبود
1. فدائیان ره عشق دوست مرد رهند
چه جان دهند به جانان ز بند تن برهند
1. مژدۀ باد زندان را قاصد صبا آمد
حضرت سلیمان را هدهد سبا آمد
1. مرا در سر بود شوری که در هر سر نمیگنجد
نوای عاشقی در نای تنپرور نمیگنجد
1. گر تیر غمی بشست گیرد
بر سینۀ ما نشست گیرد
1. رموز عشق را جز عاشق صادق نمی داند
حدیث حسن عذرا را بجز وامق نمی داند
1. آن یار لاله رو گر ما را نمی نوازد
سهلست، از چه ما را چون شمع می گدازد
1. سر غنچه در گریبان، دل لاله داغ دارد
زانو و شور قمری که به باغ و راغ دارد
1. خسته ای را که دگر طاقت و قوت نبود
گر تفقد نکنی شرط مروت نبود
1. عاشق از فتنۀ معشوق هراسان نشود
تا که مشکل نشود واقعه آسان نشود