14 اثر از غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی

1 ای روی تو قبلۀ حاجاتم وی کوی تو طور مناجاتم

2 مصباح جهان افروز ترا از پرتو لطف تو مشکوتم

3 گر سینه شود سینا چه عجب گر جلوه کنی به میقاتم

4 تا خاک نشین ره تو شوم شد جام جهان بین مرآتم

1 بهوای کوی تو آمدم که رها ز بند هوا شوم بامید روی تو آمدم که مگر ز تو کامروا شوم

2 نه رها ز بند هوا شدم نه ز یار کامروا شدم نه چنان دچار بلا شدم که دگر بفکر دوا شوم

3 همه روزه روزی من غمست همۀ شبم شب ها تست نه چنان کمند تو محکم است که امید آنکه رها شوم

4 نه مرا بخویش دهی رهی نه ز خویشتن دهی آگهی نه دلالتی و نه همرهی متحیرم بکجا شوم

1 از رقیبان تو تا چند من اندیشه کنم بیخ اندیشۀ بد را چه خوش از ریشه کنم

2 پیش بینی کند از مرحلۀ عشقم دور شیوۀ رندی و مستی پس از این پیشه کنم

3 بیشۀ شیر هوا را بزنم آتش عشق تا کی از کم خردی بیمی از این بیشه کنم

4 ریشۀ تفرقه را بر کنم از این دل ریش تا که در گلشن توحید مگر ریشه کنم

1 خسته ای را که دگر طاقت و قوت نبود گر تفقد نکنی شرط مروت نبود

2 پدر پیر فلک را نبود مهر و وفا شفقت نیز مگر رسم ابوت نبود

3 با فراق تو قرینم ز چه اندر همه عمر گر مرا با غم عشق تو اخوت نبود

4 دلبرا هر که در این در به غلامی شده پیر گر شود رانده از این در ز فتوت نبود

1 دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم بلکه عمریست که خاک ره این خرگاهم

2 گرچه در هر نفسی کالبدم می میرد به امید تو بود زنده دل آگاهم

3 گاهی از ذوق لبت لاله صفت می شکفم گاهی از شوق قدت شمع صفت می کاهم

4 گر برانی ز درم از همه درویشترم ور بخوانی به برم بر همه شاهان شاهم

1 فدائیان ره عشق دوست مرد رهند چه جان دهند به جانان ز بند تن برهند

2 ز شاهراه طریقت حقیقت ار طلبی در آخرین نفست، اولین قدم بدهند

3 بروز چاه طبیعت بدر که چون صدیق زمام مملکت مصر در کفت بنهند

4 ز شوق گلشن جان بلبلان چنان مستند که بی تکلفی از دام این جهان برهند

1 فروغ حسن تو داده است چشم بینا را بهر چه می نگرد جلوه طور سینا را

2 بگوش جان شنود هر که محرم راز است ز آسمان و زمین نغمۀ «انا الله» را

3 لطیفۀ دل آگاه در صحیفۀ کون کند مطالعه دائم صفات و اسما را

4 نقوش صفحۀ امکان شئون یک ذاتند هزار اسم نمایند یک مسمی را

1 بخدا کز تو نگیرم دل و رو برنکنم کافرم چارۀ دل را گر از این در نکنم

2 رسم خوبان جهان گرچه وفاداری نیست بی وفائی ز تو البته که باور نکنم

3 ناله، دانم ندهد سود و به جائی نرسد من که جز ناله ندارم چکنم گر نکنم

4 سیل اشک من سودا زده بنیاد کن است لیک با شعلۀ دل دامن خود تر نکنم

1 دلبرا گر بنوازی بنگاهی ما را خوشتر است ار بدهی منصب شاهی ما را

2 بمن بی سر و پا گوشۀ چشمی بنما که محال است جز این گوشه پناهی ما را

3 بر دل تیره ام ای چشمۀ خورشید بتاب نبود بدتر از این روز سیاهی ما را

4 از ازل در دل ما تخم محبت کشتند نبود بهتر از این مهر گیاهی ما را

1 گر تیر غمی بشست گیرد بر سینۀ ما نشست گیرد

2 پشت فلک از تجلی او همچون دل ما شکست گیرد

3 یک غمزۀ آن دو نرگس مست صد شهر خراب و مست گیرد

4 این خام در آرزوی جامی است کز میکدۀ الست گیرد

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

14 اثر از غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی