ای که ز خوبی از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 49
1. ای که ز خوبی نصیب یافته حد نصاب
دری و یاقوت لب، سیم بر، وزر نقاب
...
1. ای که ز خوبی نصیب یافته حد نصاب
دری و یاقوت لب، سیم بر، وزر نقاب
...
1. کعبۀ کوی تو رشک خلد برین است
قبلۀ روی تو آفت دل و دین است
...
1. صبح ازل از مشرق حسن تو دمیده است
تا شام ابد پردۀ خورشید دریده است
...
1. از تو بیداد وز من ناله و فریاد خوش است
چهچه از بلبل و از گل همه بیداد خوش است
...
1. مذمت عاشقان ز پستی همت است
عشق رخ مهوشان فریضۀ ذمت است
...
1. دلی که شیفتۀ روی آن پریزاد است
ز بند دیو طبیعت هماره آزاد است
...
1. هرچه آید بسر ما همه از دوری تو است
بانگ رسوائی من نیز ز مستوری تو است
...
1. در سری نیست که سودای سر کوی تو نیست
دل سودا زده را جز هوس روی تو نیست
...
1. براستان که سر من بر آستانۀ تست
نوای روز و شبم شور عاشقانۀ تست
...
1. جز غمت سر سویدای مرا رازی نیست
لیک دم بسته زبان را سر غمازی نیست
...
1. جز به بوی تو مشام دل و جان عاطر نیست
خاطری کز تو فراغت طلبد خاطر نیست
...
1. مست صهبای تو در هر گذری نیست که نیست
زانکه سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
...