1 که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی
2 نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی
3 بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر نه ترا به حسن مانند و نه در کمال ثانی
4 مگر آنکه شعلۀ روی تو سوز دل نشاند بتجلی تو بینند جمال «لن ترانی»
1 در کوی عشق کوهی کمتر بود ز کاهی جز عاشقان نیابند این نکته را کماهی
2 گر ابر، تیر بارد شوریده سر نخارد کاندیشه کس ندارد از رحمت الهی
3 پای از طلب کشیدن آئین عاشقی نیست در وادی فنا رو ای انکه مرد راهی
4 خودخواهی ار بپرسی نوعی ز بت پرستیست در کیش عشق نبود بدتر از این گناهی
1 ای که بر اوج نه فلک دام هوس فکنده ای بر لب بام یار من پر نزند پرنده ای
2 نبست براق عقل را ره برواق بزم او رفته بوادی فنا رفرف هر رونده ای
3 بسته کمان ابروان راه خیال رهروان ناز خدنگ غمزه اش بازوی هر زننده ای
4 بندۀ آن لب و دهان زندۀ جاودان بود نیست یکیش عشق جز زندۀ یار زنده ای
1 دارم ای دوست ز بیداد تو فریاد بسی چکنم چون نبود دادگری، دادرسی
2 در طریقت نسزد جز گله از دوست به دوست به حقیقت نبود داد رسی جز تو کسی
3 بی تو ای روح روان زنده نشاید آنی بی دلارام دل آرام نگیرد نفسی
4 دل که باشد حرم قدس تو ای کعبۀ حسن جز طواف سر کوی تو ندارد هوسی
1 دمی با تو بودن که جان جهانی بود خوشتر از یک جهان زندگانی
2 بکن جلوه ای شاهد عالم آرا که چون شمع دارم سر سرفشانی
3 ز طور تو هیهات اگر پا بگیرم نیندیشم از پاسخ «لن ترانی»
4 چه پروانه پروا ندارم ز آتش بود نیستی هستی جاودانی
1 رموز عشق تا با ما نیامیزی نیاموزی که گوهر تا خزف از کف نیندازی نیندوزی
2 شهود شاهد هستی نمی شاید ز هر پستی که شمع جمع را تا قد نیفرازی نیفروزی
3 اگر با شمع رخسارش بسازی همچو پروانه بقربانی بسوزی تا نمی سازی نمی سوزی
4 ندارد جام جم بی می نمایشهای گوناگون نه هم بی بادۀ صافی صفائی باد نوروزی
1 تا چند باشی از ما گریزان مادر قفایت افتان و خیزان
2 تا چند باشیم چون شمع سوزان با شعلۀ آه، با اشک ریزان
3 تا چند بینند اهل بصیرت جور دمادم از بی تمیزان
4 بنهاده تا چند بر خاک ذلت روی مذلت خیل عزیزان
1 صفحات دفتر کن فکان ز کتاب حسن تو آیتی کلمات محکمه البیان ز لطیفۀ تو کنایتی
2 طعات طور تجلی از طعان روی تو جلوه ای جذوات وادی ایمن است ز جذبۀ تو حکایتی
3 عبقات قدس ز بوستان معارف تو شمیمه ای نفحات انس ز داستان افاضۀ تو عنایتی
4 نه به خط و نقطۀ خال تو قلم ازل زده تا ابد نه به مثل طرۀ مرسل تو مسلسل است روایتی
1 نیست در عالم ز من مسکین تری وز تو نیز ای دوست دل سنگین تری
2 گرچه روئین تن بتن روئین بود تو ز روئین تن بدل روئین تری
3 خسروی زیبد ترا در ملک حسن زانکه از شیرین بسی شیرین تری
4 نافۀ مشک ختا جستن خطا است تو بموی عنبرین مشکین تری
1 اگر از درم در آئی تو چه طالع نکویان بدهم به مژدگانی سر و جان بمژده گویان
2 تو اگرچه ناگزیری ز نصیحت من ای دوست نبود مرا گریزی ز کمند مشگمویان
3 نه عجب از آنکه انگشت نمای خلق گردد شده هر که شهرۀ شهر به عشق ماهرویان
4 من اگر بسر بپویم ره عشق را به همت خجلم ز جان نثاری و ز رسم راه پویان