1 از عشق تو اندر تاب و تبم وز شوق تو در وجد و طربم
2 از شمۀ لطف تو سلمانم وز شعلۀ قهر تو بو لهبم
3 هندوی بت خال تو شدم رسوای تو در عجم و عربم
4 با سر ره عشق تو می پویم گر مانده شود پای طلبم
1 گرچه عمریست که دل از غم عشقت ریش است لیک چندیست که این غائله بیش از پیش است
2 بهرۀ من همه زان نخل شکر بر زهر است قسمت من همه زان چشمۀ نوشین نیش است
3 هر که شد طرۀ هندوی ترا حلقه بگوش گر بگویند عجب نیست که کافر کیش است
4 عاشق اندیشه ندارد ز بدو نیک جهان آری اندیشه گری پیشۀ دور اندیش است
1 آن سینه که مهر تو مه دارد روزی چه شبان سیه دارد
2 قربان وفای دلی گردم کو جانب عشق نگه دارد
3 اقلیم ملاحت را نازم کامروزه بمثل توشه دارد
4 جانم به فدای زنخدانی کان یوسف حسن به چه دارد
1 گر باده دهد بر باد مرا از غم بکند آزاد مرا
2 آن دل که بود از باده خراب خوشتر ز هزار آباد مرا
3 ای شاخۀ شمشاد از غم تو شادم چه نخواهی شاد مرا
4 ای شاه قلمرو دل چه خوشست بیداد ترا، فریاد مرا
1 گوهر عمر گرانمایه بود گرچه نفیس لیگ از بهر نثار تو متاعیست خسیس
2 گرچه ارباب قلم راست عطارد استاد لیک در مکتب عشق تو یکی تازه نویس
3 گرچه در محفل دل عقل ندیمیست حکیم لیک با شیر قوی پنجۀ عشقشت جلیس
4 لشگر عشق بغارتگری کشور عقل کرد کاری که نه مرئوس بماند و نه رئیس
1 سرم را پر کن از سودای عشق و سربلندم کن سویدای مرا سرشار شوق و مستمندم کن
2 دل آشفته ام چون آهوی وحشی رمید از من گره بگشا ز زاف مشگسای و در کمندم کن
3 سکندروارم از سرچشمۀ حیوان مکن محروم چه خضرم کامیاب از لعل نوشخندم کن
4 سلیمانا مرا دیو طبیعت کرده اندر بند باسم اعظم آزادم کن و فارغ ز بندم کن
1 ای بستۀ بند هوی و هوس جهدی تا هست این نیم نفس
2 ای طوطی شکرخا تا کی با زاغ و زغن باشی بقفس
3 از شاخۀ گل پوشیده نظر سودا زدۀ هر خاری و خس
4 هر لاشه نباشد طعمۀ شیر عنقا نرود بشکار مگس
1 از یار نیاز ندیده کسی جز عشوه و ناز ندیده کسی
2 گویند بسوز و بساز ولی این سوز و گداز ندیده کسی
3 یک ساعت جور ترا بر من در عمر دراز ندیده کسی
4 باز آگه اینهمه دوری را از محرم راز ندیده کسی
1 در سری نیست که سودای سر کوی تو نیست دل سودا زده را جز هوس روی تو نیست
2 سینۀ غمزده ای نیست که بی روی و ریا هدف تیر کمانخانۀ ابروی تو نیست
3 جگری نیست که از سوز غمت نیست کباب یا دلی تشنۀ لعل لب دلجوی تو نیست
4 عارفان را ز کمند تو گریزی نبود دام این سلسله جز حلقۀ گیسوی تو نیست
1 آن دل که بیاد شما نبود شایستۀ هیچ بها نبود
2 از هاتف غیب شنیدستم حرفی که بحال خطا نبود
3 آندل نه دلست که آب و گلست گر طور تجلی ما نبود
4 درد دل عاشق بیدل را جز جلوۀ یار دوا نبود