ای یار دبستانی از مسعود سعد سلمان توصیفات 37
1. ای یار دبستانی و دبستان
نادیده چو تو دلربا و دلبر
1. ای یار دبستانی و دبستان
نادیده چو تو دلربا و دلبر
1. تو را ای چو آهو به چشم و به تگ
سگانند در تگ چو مرغی به پر
1. ای مزین شده به تو منبر
خلق بر روی خوب تو نظار
1. حکم تو بر هر دلی روان شده در شهر
نام تو زین روی شد به حاکم سایر
1. انس تو با کبوترست همه
ننگری از هوس به چاکر خویش
1. ای دلکش و دلبند من فدیتک
زلفین تو دلبند و چشم دلکش
1. ای صنم گر معبری دانی
آنچه گویم بگیر تقدیرش
1. نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو
مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
1. تازان درآمد از در میدانش
چون ماه آسمان یکرانش
1. ز بس که در غم هجرت ز دیده ریزم آب
به دیدگان من ای دوست راه یافت خلل
1. ای دو زلفت چو ماه در آخر
وی رخانت چو مشک در اول
1. به علم فلسفه چندین چه نازی
که باشد فلسفی دایم معطل