1 ای بت کشمیر و سرو کشمر ای حور دلارام و ماه دلبر
2 چون بتکده آزرست مسجد از روی تو ای نگار آزر
3 ای دوست مؤذن تو را ز ایزد بفزود از آنت زینت و فر
4 قدر تو نداند مؤذن تو بی قدر بود به مسجد اندر
1 تا شد تمام منکسف آن آفتاب تو چون چرخ پر ستاره شد از اشک من کنار
2 آری چو آفتاب شود منکسف تمام از چرخ کوکبان همه گردند آشکار
1 خواهی که درد ناید بر چشمت آنجا که ناصواب بود منگر
2 اکنون گمان برم که ز چشم بد آسیب یافت چشم تو ای دلبر
3 یا نیست سرخ چشم تو از علت عکس رخت فتاده به چشم اندر
1 آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر با صد هزار کشی خندان درآمد از در
2 تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
3 تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش از کیمیای عشقش گشتست لعل من زر
1 خواهی کز آفتاب کنی سایه مر مرا ای از همه ظریفان یکسر ظریف تر
2 سایه نیوفتد صنما بر من از تنت زیرا ز آفتاب تن تو لطیف تر
1 ای ماهروی لعبت جوزا کمر سیم است و زر به ماه و به جوزابر
2 امروز روز لهو و نشاط است خیز پیش من آر باده و اندوه بر
3 زیرا چو مه به جوزا باشد بتا روز نشاط باشد و لهو و بطر
4 ور خوش نیایدت کمر زر همی دل ز آن مدار تنگ و غم آن مخور
1 ای یار دبستانی و دبستان نادیده چو تو دلربا و دلبر
2 حوری و دبستان به تو مزین ماهی و محلت به تو منور
3 از نور تو این گشته چرخ اعلا وز فر تو آن گشته خلد اکبر
4 گاه گاه برند اوستاد خود را بادام و شکر کودکان یکسر
1 تو را ای چو آهو به چشم و به تگ سگانند در تگ چو مرغی به پر
2 چرا با تو سازند کاهو و سگ نسازند پیوسته با یکدیگر
3 مهی تو که هرگز نترسی ز شب گلی تو که تازه شوی از مطر
4 چو نیلوفر انس تو با حوض آب چو لاله همی جای تو در خضر
1 ای مزین شده به تو منبر خلق بر روی خوب تو نظار
2 یا مده خلق را تو چندین پند یا دل من به بیهده مازار
3 ور همی کرد بایدت تذکیر زلف رقاص و چشم مست مدار
1 حکم تو بر هر دلی روان شده در شهر نام تو زین روی شد به حاکم سایر
2 جور کنی بر من و ز حاکم شهری جز تو که دید ای نگار حاکم جابر