تا بدیدم که شد از مسعود سعد سلمان توصیفات 61
1. تا بدیدم که شد از دست تو ای جان پدر
قلم چون زر بر کاغذ چون سیم روان
...
1. تا بدیدم که شد از دست تو ای جان پدر
قلم چون زر بر کاغذ چون سیم روان
...
1. چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
...
1. ای بت زیبا کافر دلی و کافر دین
کفر و ایمان شده از زلف و رخت هر دو یقین
...
1. ای لب تو چنانک زو در عمر
نتوان شهد و نوش نوشیدن
...
1. خود را چرا رگ زدی بی علتی
ای آنکه هست خون رگت جان من
...
1. زرد کردی رخم به انده و غم
لعل کردی دهان تنبول تن
...
1. دو گونه تیر داری بر کف و چشم
سپیدان بعضی و بعضی سیاهان
...
1. چون میل تو به آب همی بینم ای صنم
مانند چشمه کردم من چشم خویشتن
...
1. ای صنم چنگ زن چنگ ساز
فخر همه چنگ زنان جهان
...
1. اگر آهنگریست پیشه تو
با من ای دلربای درده تن
...
1. یارم به سفر شد ای مسلمانان
دل همره او و همره دل جان
...
1. ای خجسته بر چو سیم تو را
تیغ بدریده غیبه جوشن
...