1 تا بدیدم که شد از دست تو ای جان پدر قلم چون زر بر کاغذ چون سیم روان
2 من به امید وصال تو به کردار قلم لاغر و زرد و نوان گشتم و گریان و دوان
3 من بسان قلم ار روزی فرمان دهیم به سر خود چو قلم گردم پیش تو روان
1 چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
2 شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
3 چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو ز آب آن دو سیه زلفکان غالیه گون
1 ای بت زیبا کافر دلی و کافر دین کفر و ایمان شده از زلف و رخت هر دو یقین
2 اگر آن ظلمت کاندر دل پر ظلمت توست روز را بودی تاریک شدی روی زمین
3 وگر آن نور که بر دو رخ نورانی توست در دلت بودی جای تو بدی خلد برین
1 ای لب تو چنانک زو در عمر نتوان شهد و نوش نوشیدن
2 عارض تو گرفت مذهب مصر که بخواهد سیاه پوشیدن
1 خود را چرا رگ زدی بی علتی ای آنکه هست خون رگت جان من
2 دانسته ای که خون تو جان منست زین روی را بریخته ای خون ز تن
3 یا از برای آن زده ای تا شوی بر رگ زدن دلیر چو من در سخن
4 برگ گلست دست تو آری بتا بر برگ گل درست شود رگ زدن
1 زرد کردی رخم به انده و غم لعل کردی دهان تنبول تن
2 در دندانت تا عقیق شدست لعل گشته ست جزع دیده من
1 دو گونه تیر داری بر کف و چشم سپیدان بعضی و بعضی سیاهان
2 بداندیشان رمند از تیر دستت رمند از تیر چشمت نیک خواهان
3 اگر چون غمزه خود تیر سازی به گوهرها بخرند از تو شاهان
1 چون میل تو به آب همی بینم ای صنم مانند چشمه کردم من چشم خویشتن
2 سقا اگر همیشه کند سوی چشمه میل بس چون که میل نیست تو را سوی چشم من
3 دانسته ای مگر که بود بی خلاف گرم آن آب دیده ای که بود از غم و حزن
4 جانا بیا که سرد همی گردد آب چشم هر گه که شد جدا دم سرد من از دهن
1 ای صنم چنگ زن چنگ ساز فخر همه چنگ زنان جهان
2 چنگ تو در چنگ تو از چنگ تو همچو من عشق تو کوژونوان
3 در غم هجران تو خاموش بود از طرب وصل تو دارد فغان
4 روی تو گل چنگ تو بلبل ولی بلبل بر گل شود افغان کنان
1 اگر آهنگریست پیشه تو با من ای دلربای درده تن
2 از دل خویش وز دلم برساز از پی کار کوره و آهن
3 کآهنی نیست سخن چون دل تو کوره ای نیست گرم چون دل من