من وقف کرده ام از مسعود سعد سلمان توصیفات 73
1. من وقف کرده ام به تو مر دل را
ویران چرا کنی دل من ای جان
1. من وقف کرده ام به تو مر دل را
ویران چرا کنی دل من ای جان
1. هندسی یاری ای یار عزیز
بر تو هندسه چون تو بر من
1. جانا ز حسن گشت رخ تو چو جان من
وندر جمال خویش عیان شد گمان تو
1. تیغ قهرت چو به وقت اندر دست
رویت از پس چو مهر تابنده
1. آهنین پوش ندیدم چو تو سرو
نمدین خود ندیدم چو تو ماه
1. چون ابر مکن دیده را نگارا
بر روی خود از اشک همچو ژاله
1. ای پسر حاجبی و محجوبی
از دو چشم رهی گه و بیگاه
1. تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست
به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه
1. آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
1. عطر فروشی بتا تو دایم ازین روی
زلف تو خود مشک ناب ساید بر روی
1. از باغ مکن بیش بنفشه که بنفشه
در نسبت زلف تو همی دارد دعوی
1. نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی