1 هر گه که آن نگار شکر لب کند حدیث بر دو لبش حدیثش عاشق چو ماه شود
2 هر حرف از آن که بر لب شیرینش بگذرد آویزد اندرو و به سختی جدا شود
3 چونان کند حدیث که گویی کنون زبانش برگفتن حدیث همی آشنا شود
1 نشکفت گر آراسته ای تو به ملاحت شاهان همه آراسته باشند و تو شاهی
2 یک بوسه بخواهم ستدن من ز تو زیراک رسم است ز شاهان ستدن شکر شاهی
1 ای بت کشمیر و سرو کشمر ای حور دلارام و ماه دلبر
2 چون بتکده آزرست مسجد از روی تو ای نگار آزر
3 ای دوست مؤذن تو را ز ایزد بفزود از آنت زینت و فر
4 قدر تو نداند مؤذن تو بی قدر بود به مسجد اندر
1 ای صنم گر معبری دانی آنچه گویم بگیر تقدیرش
2 وصل بینم همی من اندر خواب چون که باشد فراق تعبیرش
1 یارم به سفر شد ای مسلمانان دل همره او و همره دل جان
2 ای رفته و برده جان و دل باز آی از بهر خدای تا کی این هجران
3 با وصل رهی یکی زمان بنشین وین آتش هجر خویش را بنشان
4 دانم که ز حال گشته باشی تو مشک و گل تو شده به دگرسان
1 دیبا بافی ای بت دیبا رخ هر پیشه را به دو رخ برهانی
2 دیبا بافی از همه جنسی تو چون روی خویش بافت نمی دانی
3 دیبای روم کس نخرد هرگز گر نقش روی خویش بگردانی
1 نزار و تافته گشتم بسان ساروی تو مکن بترس ز ایزد ز عاقبت بندیش
2 چو مته تو شدم در غم تو سرگردان بسان چوب تو از اسکنه شدم دلریش
3 همیشه هجران جویی بسان اره خود به سوی خویش تراشی همه چو تیشه خویش
1 اندر تنور روی چو سوسن فرو بری چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
2 تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
1 زلف تو مگر جانا امید و نیازست زیرا که چنین هر دو سیاه است و درازست
2 بسته ست به جعد تو دل من نه عجب زآنک دلها همه در بسته امید و نیازست
1 شاعری تو مدار روی گران شاعران روی را گران نکنند
2 نکنی آنچه گویی و نه شگفت کآنچه گویند شاعران نکنند