1 به نغمه خوش داودی و از آن آوا دلم چو مرغ به نغمه بر تو روی نهاد
2 سزد که نرم کنی بر من آهنین دل خود که نرم کردی داود آهن و پولاد
1 حکم تو بر هر دلی روان شده در شهر نام تو زین روی شد به حاکم سایر
2 جور کنی بر من و ز حاکم شهری جز تو که دید ای نگار حاکم جابر
1 ای به دو رخ بسان تازه بهار نکنی کار جز به میل و شمار
2 گر ز من زاریست همواری کارم از تو چراست ناهموار
3 همچنان کز شیار گل ببری همچنان گرد شاد یار
4 هر چه تخم است آن توانی کشت و آن به دست تو بهتر آرد بار
1 دو گونه تیر داری بر کف و چشم سپیدان بعضی و بعضی سیاهان
2 بداندیشان رمند از تیر دستت رمند از تیر چشمت نیک خواهان
3 اگر چون غمزه خود تیر سازی به گوهرها بخرند از تو شاهان
1 ای یار دبستانی و دبستان نادیده چو تو دلربا و دلبر
2 حوری و دبستان به تو مزین ماهی و محلت به تو منور
3 از نور تو این گشته چرخ اعلا وز فر تو آن گشته خلد اکبر
4 گاه گاه برند اوستاد خود را بادام و شکر کودکان یکسر
1 چو کوبی پای و چون گیری پیاله تنت از لطف گردد همچو جانت
2 چنان گردی و پیچانی میان را ندارد استخوان گویی میانت
3 ز می گر چه تهی باشد پیاله نماید پر می از عکس رخانت
1 ای مزین شده به تو منبر خلق بر روی خوب تو نظار
2 یا مده خلق را تو چندین پند یا دل من به بیهده مازار
3 ور همی کرد بایدت تذکیر زلف رقاص و چشم مست مدار
1 آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
2 سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
1 ای آنکه به رخسار ارغوانی نوشین لبی و شیرین زبانی
2 بازار تو همچون آسمانست زیرا که تو چون ماه آسمانی
3 برجند دکان ها تو را و چون مه زین برج بر آن برج تو روانی
4 فرمان نیکوان همه تو را باشد زیرا که تو سالار نیکوانی
1 رخ زرد کرد آن رخ رنگریز که بالاش سروست و رخ آفتاب
2 بشستش پس از رنگ آب دو چشم که شست آب هجران از آن هر دو خواب
3 بلی هر چه رنگش کند رنگ ریز از آن پس بشوید مر او را به آب