هر روز همی فلک به از مسعود سعد سلمان رباعی 229
1. هر روز همی فلک به تیری زندم
پیراهن در سیاه قیری زندم
...
1. هر روز همی فلک به تیری زندم
پیراهن در سیاه قیری زندم
...
1. گفتم که تو بی وفایی ای نامردم
من مردم و تو کجایی ای نامردم
...
1. ای فاخته دل چو من به رویت نگرم
زیبایی طاوس به بازی شمرم
...
1. بر بسته شد از بستن ماتم دستم
امروز نگویند که من خود هستم
...
1. سروی خواهم ز چرخ داری زندم
گر گویم کاین مراست آری زندم
...
1. همچون قلمم ز بیخ کندی به ستم
کردیم نوان و لاغر و زرد و دژم
...
1. چون پیش دل از هجر تو هنگامه نهم
پروین سرشک دیده بر خامه نهم
...
1. ای سرو سپاه خسرو ای ماه حشم
یک جرعه اگر از می وصلت بچشم
...
1. ای کرده مرا به عشق گمراه تمام
بر نایدم از ضعف همی آه تمام
...
1. جستم از توبه بی زبانی جستم
جستم ز غمت چو خیزرانی جستم
...
1. شب زار به جای بستر آتش ریزم
چون خاکستر به روز از آتش خیزم
...
1. گفتم کایندل به داغ نام تو کنم
گویی که دو دیده جای گام تو کنم
...